اسماعیل بخاری دانشمند قرن سوم و چهارم هجری و از علمای بزرگ اهل سنت، به یکی از سئوالات مهم تاریخ اسلام پاسخ میدهد که برای شیعه و سنی قابل تحقیق و تائید است.
۰
به گزارش بلاغ، سئوالی جدی و اساسی از تاریخ اسلام که با سرنوشت امت اسلامی ارتباط مستقیمی داشت و دارد، از سوی یکی از بزرگترین دانشمندان و مفسران قرآن اهل سنت پاسخ داده شد که خواندنی است.
ابوعبدالله محمد بن اسماعیل بخاری (256-194 هجری قمری) نزد علمای اهل سنّت اهمیت و اعتبار خاصی دارد؛ اهل سنت در این امر اتّفاق نظر دارند که صحیحترین کتاب پس از قرآن مجید، صحیح بخاری و پس از آن صحیح مسلم است.
«ما ينطق عن الهوي * ان هو الا وحي يوحي» آخرین روزها ................. :
در صحيح بخاري آمده است: هنگامى كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم) در بستر بيمارى فرمودند : «دوات و كاغذي بياوريد تا چيزى برايتان بنويسم كه هرگز گمراه نشويد» عمر گفت : «درد بر او غلبه كرده و كتاب خدا ما را بس است» ؛ «إنّ النبيّ قد غلب عليه الوجع، وعندكم القرآن حسبنا كتاب اللّه» و اين قضيّه به قدرى درد آور بود كه وقتى ابن عبّاس به ياد آن مىافتاد، اشك چشمانش همانند دانههاى مرواريد از گونههايش سرازير میگشت.
حال، آيا اين سخن عمر ، مخالف با قرآن نيست كه مىفرمايد : «وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى»؛ پيامبر گرامى (صلّي الله عليه وآله وسلّم) از روى هواى نفس سخن نمىگويد و تمام سخنان او بر مبناى وحى الهى است .
1. عمر كه گفت : كتاب خداوند براى ما كافى است «حسبنا كتاب اللّه»، اين مخالفت عملى عمر ، با سنّت رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم) نيست؟
چون سخن رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم) كه فرمود : چيزى بنويسم كه شما را از گمراهى مصون بدارد، مربوط به مطالب عادى و شخصى نبود، بلكه داراى اهمّيّت ويژه بود و از بهترين مصاديق سنّت به شمار مىرفت.
2. آيا مخالفت عمر و همراهان وى با دستور رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم) ، مخالفت با قرآن نيست كه مىگويد : از اوامر پيامبر اطاعت و از نواهى حضرت اجتناب نماييد : «وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا» (حشر7)
3. آيا سخن بخارى كه مىگويد : مردم در كنار بستر رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم) سر و صدا كردند و اختلاف كردند، آيا مخالفت با قرآن نكردند كه از هر گونه سرو صدا در كنار حضرت ، نهى نموده و آن را باعث حبط و نابودى اعمال مىداند : «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلاَ تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنتُمْ لاَ تَشْعُرُونَ» (الحجرات2) «اى كسانى كه ايمان آوردهايد صداى خود را فراتر از صداى پيامبر نكنيد، و در برابر او بلند سخن مگوييد (و داد و فرياد نزنيد) آن گونه كه بعضى از شما در برابر بعضى بلند صدا مىكنند، مبادا اعمال شما نابود گردد در حالى كه نمىدانيد»
4. آيا اختلاف صحابه و تن ندادن به سخن رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم) مخالفت با قرآن نيست كه دستور مىدهد در موارد اختلاف بر همگان واجب هست كه تسليم نظريّه پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم) باشند و كسانى را كه نظر آن حضرت را نمىپذيرند، مؤمن نمىداند : «فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيَما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيماً» (النساء 65) «به پروردگارت سوگند كه آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اينكه در اختلافات خود، تو را به داورى طلبند و سپس از داورى تو، در دل خود احساس ناراحتى نكنند و كاملاً تسليم باشند»
پيامبر گرامى (صلّي الله عليه وآله وسلّم) تصميم داشت چيزى بنويسد كه مانع گمراهى امّت باشد، اگر اين عمل انجام مىشد در امت اسلام گمراهى و ضلالت يافت نمىشد. عمر جلوى اين نوشتن را گرفت. پس بايد گفت: هر چه گمراهى در ميان امت اسلامى ديده مىشود عامل اصلى و اوليه آن عمر بود كه جلوى نوشتن آن وصيت را گرفت؟.
5. در برابر جناب عمر و همداستانهايش كه مخالف با وصيّت نوشتن رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم) بودند، افرادى هم بودند كه تلاش در نوشتن اين وصيّتنامه داشتند و حتّى زنان پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم) نيز به همفكران عمر اعتراض كردند كه با اهانت عمر و دفاع رسول (صلّي الله عليه وآله وسلّم) مواجه شدند؛ در تاريخ اينگونه نقل شده است كه زنان از پشت پرده صدا زدند : مگر سخن رسول گرامى (صلّي الله عليه وآله وسلّم) را نمىشنويد؟ عمر گفت : شما همانند دلباختگان يوسف هستيد كه به هنگام مريضى پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم) اشگ شما جارى مىشود، و به وقت سلامتى حضرت، برگردن او سوار مىشويد[4]. رسول گرامى (صلّي الله عليه وآله وسلّم) فرمود : متعرّض آنان نشويد وآنها را به حال خود واگذاريد، زيرا آنان از شما بهتر هستند.
راستى، چه شدكه عمر و همراهان او، بر تيم مقابل غلبه كردند؟ و كار كداميك از اين دو گروه مخالف قرآن و سنّت پيامبر بود؟.
6. رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم) با اينكه مفتخر به «إنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيم» مىباشد، آنچنان از اين برخورد خلاف قرآن وسنّت مورد اذيّت قرار گرفت و غضبناك شد كه دستور داد همه از خانه او بيرون بروند[5]. در واقع رسول خدا با اخراج صحابه از منزل خود، نشان دادند كه از عمل صحابه ناراحت شدهاند.حال مگر نه ايناست كه خداوند ميفرمايد : «إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً مُّهِيناً» (الأحزاب57) «آنها كه خدا و پيامبرش را آزار مىدهند، خداوند آنان را از رحمت خود در دنيا و آخرت دور ساخته، و براى آنها عذاب خواركنندهاى آماده كرده است» آيا اين است عدالت صحابه؟.
7. واقعاً اگر كتاب خدا به تنهايي كفايت ميكند و نياز به مفسر و مبين و مجري احكام ندارد، و اگر صحابه پيامبر به آن عمل كردند پس چرا پيامبر در روز قيامت ميفرمايد «وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً (فرقان30)» «و پيامبر عرضه داشت: پروردگارا قوم من قرآن را رها كردند» ؟؟؟.
8. جمله حسبنا كتاب الله عمربن خطاب در هنگام وفات پيامبر ماجراي قرآن بر سر نيزه كردن توسط معاويه، و شعار حسبنا كتاب الله او را يادآوري ميكند. حال آيا اگر پيامبر در هنگام رحلت خود، اندكي بيشتر بر روي مسأله وصيت، پافشاري ميكردند داستان خوارج آنجا به وقوع نميپيوست؟؟ به راستي قرآن بر سر نيزه كردن را معاويه و عمرو عاص از حسبنا كتاب الله عمر بن خطاب ياد نگرفته بودند؟؟.
9. ما سخن رسول الله را قبول كنيم يا سخن عمر بن خطاب را؟؟
زيرا پيامبر گرامي اسلام فرمودند «انّي تاركٌ فيكُمُ الثَّقَلين كِتابَ الله وَ عِترَتي اَهل بَيتي ما اِن تَمَسَّكتُم بِهِما لَن تَضِلّوا اَبَدا وَ لَن يَفتَرِقا حَتّي يَرِدا عَلَيَّ الحَوض» «همانا من در ميان شما دو چيز گرانبها ميگذارم ،كتاب خدا و اهل بيت من و هر كس به آن دو تمسك بجويد هرگز هلاك نميشود، اين دو از هم جدا نميشوند تا اينكه در كنار حوض(كوثر) بر من وارد شوند» .
در واقع ايشان قرآن و عترت را با هم معرفي كردند ولي عمر بن خطاب ميگويد قرآن براي ما كافي است؟؟ آيا سيره عمر بن خطاب همان سيره پيامبر است؟ چرا هم اكنون هم علماي اهل سنت قائل به حسبنا كتاب الله هستند؟ مگر نه اين است كه تمامي فرقههاي مسلمين كه بيش از 70 فرقه هستند ادعا ميكنند كه از قرآن تبعيت ميكنند؟ كدام يك از اين فرقهها حق را بيان ميكنند و بر سيره قرآن عمل ميكنند؟ اگر قرآن همه مسلمين يكي است و همه مسلمانان ادعا ميكنند كه طبق سيره قرآن عمل ميكنند، پس چرا اين همه تفاوت و اختلاف و تضاد و تناقض وجود دارد؟ آيا غير از اين است كه قرآن به مفسري نياز دارد كه آن را تفسير كند؟.
دقت كنيد كه طبق حديث ثقلين، رسول اكرم در آخرين لحظات عمر خود ميخواستند اين حديث نوراني را تكرار كرده و ثبت كنند. زيرا در آخرين لحظات عمر شريفشان فرمودند «دوات و كاغذي براي من بياوريد تا براي شما چيزي بنويسم كه بعد از من گمراه نشويد» و در حديث ثقلين هم ميفرمايند با متمسك شدن به قرآن و عترت است كه گمراه نميشويد.
قرآن كريم از سويي ميفرمايد «لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» «و جز پاكان نمىتوانند به آن دست زنند» و از طرف ديگر تنها اهل بيت پيامبر را به عنوان پاكان معرفي ميكند «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» «خداوند فقط مىخواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملاً شما را پاك سازد.» آري تنها اهل بيت هستند كه ميتوانند ما را به معارف قرآن هدايت كنند. «فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ»
10. گويا معاويه، ادامه دهنده راه عمر بن خطاب بود، و همانگونه كه عمر بن خطاب عترت طاهرين را از قرآن جدا كرد و گفت حسبنا كتاب الله، معاويه هم قرآن را بر سر نيزه زد و در عمل عترت را از آن جدا كرد. و آيا يزيد فرزند معاويه، پيروي از پدرش كرد كه در كربلا سر فرزند رسول الله را به نيزه زد؟ و آن سرهايي كه در كربلا به نيزه شد، ريشهاش در حكميت جنگ صفين و شعار حسبنا كتاب الله نبود ؟؟.
خداوند در مورد هدف بعثت انبياء ميفرمايد «كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيَما اخْتَلَفُوا فِيهِ ........... (بقره/213)» «مردم (در آغاز) يك دسته بودند، خداوند، پيامبران را برانگيخت تا مردم را بشارت و بيم دهند و كتاب آسمانى، كه به سوى حق دعوت مىكرد، با آنها نازل نمود تا در ميان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داورى كند......... »
11. به راستي اگر هدف از بعثت انبياء حل اختلاف بين مردم است آيا پيامبر نبايد به فكر حل اختلاف پس از خود باشد؟ اگر قرآن براي حل اختلاف كافي است پس چرا خداوند انبياء را براي حل اختلاف مبعوث كرد و چرا به ارسال كتاب اكتفا نكرد؟ به راستي اگر كتاب قانون حل اختلاف ميكند پس چرا اين همه فِرَق متعدد و متناقض با يكديگر به وجود آمده است و همگي براي اثبات عقايد خود به قرآن متمسك ميشوند؟ آيا كتاب قانون، مجري و قرآن، مفسر نميخواهد؟ اين مفسر را چه كسي بايد تعيين كند؟ به راستي اگرمردم ميتوانستند اين مجري قانون و مفسر قرآن و هادي امت را خود انتخاب كنند و با عقل خود راه حق را انتخاب كنند ديگر چه نيازي به وحي و ارسال رسل بود؟؟؟.
پاورقی:
[1] اين حديث در صحيح ترين كتب اهل سنت نقل شده است . رجوع كنيد به صحيح البخاري ، ج 7 ص 9 ، كتاب المرضى باب قول المريض قوموا عنّى ؛ و ج 5 ص 137 كتاب المغازي ، باب مرض النبي - صلى اللّه عليه وسلم - ووفاته ؛ صحيح مسلم فى آخر كتاب الوصيّة ، ج 5 ، ص 76
[2] عن ابنعبّاس قال : «يوم الخميس وما يوم الخميس ، ثمّ جعل تسيل دموعه حتّى رأيت على خدّيه كأنّها نظام اللؤلؤ قال : قال رسول اللّه : ائتونى بالكتف والدواة (او اللوح والدواة) اكتب لكم كتاباً لن تضلّوا بعده أبداً فقالوا : إنّ رسول اللّه - صلى اللّه عليه وسلم - يهجر » . صحيح مسلم ، ج 5 ، ص 76 كتاب الوصيّة باب ترك الوصية لمن ليس عنده شيء ، صحيح البخارى ، ج 4 ص 31 ، كتاب الجهاد والسير .
[3] صحيح البخارى ، ج 7 ، ص 9 ،كتاب المرضى باب قول المريض قوموا عنّى ؛ صحيح مسلم ، ج 5 ، ص 75 ، آخر كتاب الوصية .
[4] : الطبقات الكبرى لابن سعد ، ج2 ، ص 244 ، المعجم الأوسط للطبراني ، ج 5 ص 288 ؛ مجمعالزوائد للهيثمى الشافعى ، ج 9 ص 34 ؛ كنز العمال ، ج 5 ص 644 ، ح 14133
[5] صحيح البخارى ، ج 7 ، ص 9 ، كتاب المرضى باب قول المريض قوموا عنّى