تاریخ انتشارپنجشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۵ - ۰۷:۲۹
کد مطلب : ۲۷۰۶۱۶
در عملیات والفجر 6 قریب به 40 نفر از بهترین رزمندگان و فرزندان شهر علویان آمل به درجه شهادت نائل آمدند و اجساد مطهر تعدادی از آنها بعد از گذشت قریب به یک دهه به میهن اسلامی بازگشت.
۱
plusresetminus
رزمندگان گردان خط شکن آملی‌ها در عملیات والفجر ۶ حماسه آفریدند
به گزارش بلاغ به نقل از سفیر هراز، عملیات والفجر 6 در دوم اسفندماه 1362راس ساعت 23:20 دقیقه با رمز مقدس یا زهرا(س) در منطقه عملیاتی چزّابه با هدف عبور رزمندگان از نیروهای دشمن و گمراه کردن آنها برای شروع عملیات خیبر در رودخانه چیلات و دهلران آغاز شد.

 

هدف این عملیات در تیررس قراردادن جاده العماره -بغداد و مسدود کردن جاده مذکور بود که در این منطقه یگان‌های سپاه چهارم عراق به فرماندهی ماهرعبدالرشید و تیپ 77 ارتش عراق مستقر بودند.

 

رزمندگان ضمن درهم شکستن استحکامات نیروهای سپاه چهارم، تیپ77 عراق را متلاشی و تا 50 کیلومتر نیز پیشروی کردند و بر ارتفاعات مرزی مشرف به شهر علی غربی و جاده مرزی و تداركاتی «طیب -علی‌غربی» را تصرف کردند.

 

پس از چند روز نبرد و دفع پاتک‌های سنگین دشمن، رزمندگان دلیر توانستند چند روز بر بزرگراه «العماره - بغداد» مسلط شوند تا رزمندگان در منطقه جنوب هورالهویزه و هورالعظیم عملیات گسترده خیبر را به سرانجام برسانند.

 

هدف اصلی این عملیات، سرگرم کردن و فریب دشمن برای انجام عملیات خیبر بود تا توان زرهی دشمن در این منطقه زمین گیر شده و خطوط ارتباطی اصلی به سمت جنوب كه از استان العماره می‌گذشت ناامن و مورد تهدید واقع شود.

 

به واسطه پی درپی بودن عملیات والفجر 6، خیبر و... در سال 1362که اوج عملیات رزمندگان بودکه با موفقیت و بعضا با شکست‌هایی همراه بود، حضرت امام(ره) طی فرمانی جوانان را جهت اعزام به جبهه فراخواندند که بسیج با این فرمان اقدام به تشکیل گردانی به نام طرح لبیک یا خمینی کرد.

 

در پایان بهمن ماه با اعزام نیروهای بسیجی بنده نیز در معیت تعدادی از دوستانم شهیدعلیرضا قبادنژاد، محمد عباس‌زاده، شهیدمحمدرضا رضایی، شهیدمرتضی صادقی، شهیدان بهرام و مهدی محمدزاده، شهیدرضا اسجودی، شهیدحسن قدیری و....به منطقه مهران دهلان اعزام و بلافاصله در مقابل پاتک‌های عراقی مقابله کردیم.

 

به خاطراینکه احتمال شهادت دسته جمعی نیروهای گردان می‌رفت بنابراین گردان اعزامی‌مان را بین دیگر گردان‌هاپخش کردند و نام گردان به گردان امام رضا(ع) تغییر کرد که گردان شامل سه گروهان و هر گروهان تقریبا 100 نفر بودند و هر گروهان معمولا" سه الی چهار دسته تقسیم می‌شد.

 

یکی از گروهان‌ها به سمت راست ارتفاعات علی غربی و گروهان دیگر به سمت وسط ارتفاعات و دیگری به سمت چپ که میدان مین وسیعی هم داشت حرکت کردیم.

 

بنده به‌عنوان فرمانده دسته یک ازگروهان سوم بودم و برای نگه داشتن خط و جاده اصلی به بغداد و مشغول کردن دشمن تقریبا حدودساعت 10صبح مورخه 4/12/62 بود که از رودخانه چیلات عبور کردیم و بعد از عبور از میدان مین یعنی به ارتفاعات علی غربی که مسلط بر جاده العماره عراق بود رسیدیم.

 

 

عراقی‌ها که از ناحیه جنوب نیز درگیر عملیات رزمندگان و از طرفی رزمندگان نیز مشرف بر جاده ارتباطی العماره-بغداد بودند، چنان آتشی بر سر ما ریختند که قیامتی به پا شد، گروهان ما چون بر ارتفاعات مسلط بود توانست از ارتفاعات پایین‌تر رفته و بر سر جاده اصلی العماره برسیم و بخشی از جاده را عملا مسدود کنیم اما متاسفانه 2 گروهان دیگر ما در سمت راست و وسط به علت سنگینی آتش توپخانه نتوانستند جاده را تحت پوشش قرار دهند و نه بر جاده مسلط شوند ( به اصطلاح نظامی به مادست دهند) همین امر باعث شد که آتش سنگین روی گروهان ما بیشتر شود و چاره‌ای جز عقب نشینی از جاده اصلی العماره نداشتیم.

 

وقتی به نوک ارتفاعات رسیدیم آتش توپخانه و خمپاره به حدی بود که فقط دود و خاک و بوی باروت و انفجار در هم آمیخته شد و بی‌سیم‌ها نیز از کار افتادند، فرمانده گروهان نیز زخمی شد و به عبارتی گروهان از هم پاشید اما عملا" به علت تجربیاتی که در عملیات‌های گذشته داشتم مدیریت باقیمانده بچه‌ها درمیدان مین به دست بنده افتاد و با شگرد نظامی(آتش تهیّه) باقی‌مانده بچه‌ها را از معبر میدان مین عبور دادم.

 

در این میان 2 تن از بهترین دوستانم شهیدمحمد عباس‌زاده و علیرضا قبادنژاد روی مین رفتند و به شهادت رسیدند و همین هنگام نیروهای عراقی از ارتفاعات به منطقه پایین دشت آمدند و اوج درگیری در میدان مین بود که با کمک تعدادی از دوستان، مجروحین را به کانال آبراه طبیعی رساندیم  و این درگیری تا عصرادامه داشت.

 

حوالی ساعت چهار بعدازظهر بود که بنده مجدد به میدان مین برگشتم که دیگر دوستان باقی مانده را از راه معبر میدان به خارج میدان مین هدایت کنم، ناگهان سه تیربارچی عراقی که در سمت چپ معبر مین کمین کرده بودند بچه ها را به رگبار بسته و این جوانان غیور و سربازان امام، مثل گل پرپر شدند.

 

تنها چیزی که به ذهنم رسید نارنجکی که به کمرم بسته بودم را به سمت تیربارچی پرتاب کردم و گرد و خاکی به پاشد و 2 نفر از تیربارچی‌ها کشته یا زخمی شدند و یا فرارکردند نمی دانم، اما یک تیربارچی در امتداد چپ میدان مین از فاصله چند متری من را دنبال و تعقیب کرد و همچنان دستش روی ماشه و شلیک می‌کرد.

 

نخستین تیر به پای راستم و سه تیر به پهلویم اصابت و شکمم را شکافت. تمام اعضاء و احشاء را به داخل لباسم ریخت و از گوش و دهنم خون سرازیر شد خلاصه به هر شرایطی بود خودم را به کانال آبراه طبیعی رساندم و بیهوش شدم.

 

دوستان عزیزم دکترحسن بشارتی و احمد میرمحمدی قصد بیرون آوردن من از معرکه نبرد و به پشت خط رساندن را داشتند که آتش عراقی به آنها اجازه و مهلت نداد و مجروحان داخل آبراه طبیعی تا صبح بر اثر خون‌ریزی به شهادت رسیدند.

 

من فردای آن صبح بعد از طلوع آفتاب مورخه 5/12/62 به اسارت نیروهای بعثی عراق درآمدم که خود داستان مفصلی است و در این مقال نمی‌گنجد و به مدت هفت سال در عراق اسیر بودم.

 

لازم به ذکراست که در عملیات والفجر 6 قریب به 40 نفر از بهترین رزمندگان و فرزندان شهر علویان آمل به درجه شهادت نائل آمدند و اجساد مطهر تعدادی از آن شهدا بعد از گذشت قریب به یک دهه به میهن اسلامی بازگشت و تعداد 13نفر از بسیجیان مجروح نیز به اسارت نیروهای عراقی در آمدند.

 

بچه‌های گردان خط شکن امام رضا(ع) یا همان گردان خط شکن آملی‌ها در غروب عملیات والفجر ۶ قبل از حرکت به سمت خط مقدم

 

درود خدا بر شهدای والا مقام هشت سال دفاع مقدس که امنیت و آسایش کشور ما مدیون و مرهون خون آن شهیدان است.

 

فتح‌اله علی‌تبار، آزاده و جانباز هشت سال دفاع مقدس

ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

مردم  و حق اعتراض
جمعه ۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۰۰
قرآن، برای تنها تلاوت یا عمل؟
پنجشنبه ۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۰۰
پرستاران سر دو راهی خانه‌نشینی و تغییر شغل
سه شنبه ۴ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۲۳
آنچه خوبان همه دارند تو یک‌جا داری
يکشنبه ۲ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۷
وعده صادق، ضربه پشیمان‌کننده و پیشگیرانه
شنبه ۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۴