مساجد، تکایا، دستههای عزاداری و هیئتها در این روزها مشتریان پروپاقرصی دارند. در این میان سخنران مجلس و نیز مداح آن از یک سو تأثیر بسزایی در رونق مجالس دارند و از سوی دیگر نقشی مهم در هدایت درست مردم در عزاداریها دارند.
به همین مناسبت علی کلهر یکی از مداحان شهرستان چالوس پاسخگوی سؤالات ما است.
* علی کلهر هستم، اهل دیزین و بزرگ شده شهرستان محمودآباد؛ اما چندین سال است در چالوس زندگی میکنم. دو فرزند دارم یکی دختر که بزرگتر است و دیگری پسر که به عشق خاندان اهلبیت (ع) اسامی آنها را زینب و حسین گذاشتهام.
* از حدود ۲۰ سال پیش شروع به مداحی کردم، اما از سال ۸۴ به طور حرفهای کار میکنم، یعنی با رعایت سبکها و زمینه میخوانم.
* اولین جرقههای کار مربوط میشود به سال ۷۳ و زمانی که دانشآموز بودم، روزهای پایانی آن سال مصادف شد با وفات حاج سید احمد آقا خمینی و من در گروه سرود مدرسه بودم، مربی من چون دید صدای خوبی دارم، از من به عنوان تکخوان گروه استفاده میکرد و به نوعی آن سال صدای من کشف شد.
* اولین بارر که مداحی کردم خیلی سنم پایین بود و در مسجد محلهمان میکروفون را دادند به من که بخوانم، اما استرس زیادی داشتم که باعث شد درست نتوانم بخوانم، همان موقع یکی از پیرمردهای مسجد آمد جلو، میکروفون را از من گرفت و به من گفت: ” برو هر وقت یاد گرفتی بیا”، همین مسأله باعث شد تا مدتها کار روضهخوانی را کنار بگذارم.
* چندین سال بعد و در سال ۸۴ بنده جذب سپاه شدم، وقتی به دوره آموزشی سپاه رفتم، زمینه برای کار آماده بود، هم فضا مذهبی و معنوی بود و هم اینکه کسی آنچنان مرا نمیشناخت و کار راحتتر بود و از همان جا شروع کردم به کار مداحی؛ الآن هم به لطف حضرت زهرا (س) و اهل بیت (ع) احساس میکنم در کارم موفق هستم.
* همان طور که گفتم موفقیتم را مدیون حضرت زهرا(س) و خون شهدا هستم، اما این که خدا را شکر توانستهام شنونده را تا حدی به شور بیاورم اول به خاطر دل پاک خود مستمع است، اما در وهله دوم باید بگویم همیشه سعی کردم تنها از روی نوشته نخوانم، بلکه همه چیز را برای خودم تصور میکنم و بعد روضه میخواند.
* روضهخوان باید ابتدا خودش به شور بیاید؛ در اصطلاح نباید از روی کاغذ بخواند، بلکه باید از روی صحنه بخواند، یعنی مطابق آنجه در مقاتل گفته شده، صحنه را درست جلوی چشمانش ببیند، اگر مداح خودش بسوزد، مردم هم پابهپای او میسوزند، وگرنه هر چقدر صدای زیبایی داشته باشد، تنها در حد یک خواننده معمولی میشود، مداحانی که نفسشان گرم است، اول خودشان مثل شمع آب میشوند.
* از همه اینها گذشته بخشی از کار هم مربوط میشود به ابزار؛ باید ابزار درستی انتخاب شود، مثل شعر، سبک و البته صدای خوب هم لازم است. تقریباً هیچگاه خارج از مقاتل معتبر چیزی نمیگویم، مگر اینکه از چند استاد مداح یا روحانی و منبری شنیده باشم و به آنها اعتماد کنم، البته خیلی کم پیش میآید.
* فکر میکنم سخنران خوبی هستم، البته اطرافیان هم تأیید کردهاند این موضوع را؛ گاهی در برخی مجالس که سخنران نداشتند سخنرانی هم کردهام. در مجالسی هم که منبری دارند، در میان روضه یا پایان مراسم اگر احساس کنم موضوع مهمی است که لازم است گفته شود و میتواند حتی ذرهای در مخاطب تأثیر داشته باشد، میگویم. چون پایان مجلس عزاداری دلها رقیق شده و آماده نصیحت شنیدن است و باید از این زمینه استفاده کرد، بیشتر هم در باب سبک زندگی نکاتی را میگویم.
* در مجالس روضه بیشتر به همان وقایع دشت کربلا تکیه میشود، مقتلها هم بیشتر اتفاقات را شرح دادهاند، اما اعتقاد دارم گفتن این حوادث به تنهایی کافی نیست، بلکه هدف ابیعبدالله باید روشن شود و شنونده دلیل قیام را باید بشناسد، همانی که باعث شد خانواده پیامبر فدا شود ولی اسلام هنوز زنده بماند، و این کار گاهی با شعر انجام میشود و گاهی هم با حرفهای خودمانی با مستمع.
* گاهی از گوشهوکنار میشنویم مداح را چه به سخنرانی؛ البته منتظور این افراد بیشتر برخی حرفهای سیاسی است که در مجالس عنوان میشود. امام راحل میفرمایند: ” هیئت سکولار نمیخواهیم”. هیئتی نباید فقط بیاید و به سر و سینه بزند به خاطر اتفاقات هزار و ۴۰۰ سال قبل، بلکه باید عاشورایی زندگی کند. مداحی هم باید با سیاست عجین باشد، چون مداح زبان زیبای انقلاب است؛ انقلاب هم تمامش سیاست است. هیئت و مداح و سخنران و خلاصه هر کس در دستگاه اهل بیت (ع) فعالیت میکند باید انقلابی باشد و انقلابی عمل کند.
* اساتید من هم همگی اهل سیاست بودند، نه اینکه مناصب سیاسی داشته باشند، بلکه با سیاست آشنا بودند و حواسشان به آنچه اطرافشان میگذشت بود، اولین استاد من سیدمجتبی علمدار بود که در راه انقلاب شهید شد، عباس حسنی هم اهل کرج بود که ایشان هم با سیاست و انقلاب آشنایی داشت.
* هیئت باید روحانی داشته باشد، البته گاهی روحانی با هیئت نیست اما باز هم بزرگتر بالای سرشان است، مرشد و راهنما دارند. اگر هیئتی مرشد نداشته باشد تا درست آن را هدایت کند به ناکجاآباد میرود، یعنی فقط در سطح باقی میماند و میرود به سمت سَبک و میشود آنچه که گاهی میشنویم که فلان هیئت و مداح آهنگهای غربی را به صورت مداحی میخواند، چون راهنمای درست ندارد.
* دستهروی بد که نیست، خیلی هم خوب است. شئون اسلام را به رخ همه میکشد و شهر را حسینی نشان میدهد، البته اگر لوازم جانبی کم شود مثل علمهای آنچنانی و طبل و سنج و گاهی حتی اُرگ! اگر اینها کمتر باشد خیلی بهتر میشود، مثل آنچه در برخی شهرهای مذهبی میبینیم که میآیند برای عزاداری. اما در برخی جاها لوازم جانبی اصل کار را تحت تأثیر قرار میدهد و این مشکلساز است، یعنی تعداد طبل و سنج از سینهزن بیشتر است.
* خود من هم اوایل در دستجات عزاداری مداحی میکردم اما هیئت چیز دیگری است. امام حسین (ع) میفرماید: من کشته اشک هستم. اصل روضه و عزاداری هم به خاطر اشک ریختن است. این اشک ریختن با وضع کنونی دستجات در خیابان امکانپذیر نیست و هیئت این امکان را فراهم میکند. در تاریکی هر کس با خودش و خدایش خلوت میکند، مداح هم کمک میکند به این حال خوبش.
* با شهدای زیادی همکار بودهام، شیخالاسلامی، بواس، صحرایی و …؛ دلم برای شهید مرادخانی خیلی تنگ شده است. یک شعر قدیمی به یاد دارم:
و عباست شده اکبر؛
و اکبر هم شده قاسم؛
و قاسم گشته عبدالله؛
و عبدالله هم اصغر؛
تمام کربلا یک سو
و داغ اصغرت یک سو…
همه شهدایی که با آنها کار کردهام یک طرف و شهید رضا حاجیزاده یک طرف و راز آن هم چیزی است بین من و رضا.
* چند سالی است که با کمک چند تن از دوستان هیئتالکریم را تأسیس کردیم و از همان ابتدا خیلیها از من ما میپرسیدند چرا نام آن را هیئتالکریم گذاشتهایم؟ من شهدای گمنام را مثال میزنم که تا زمانی که گمنام هستند، مقربترند، هر چه گمنامتر، پاداش اخروی آن بیشتر و این چیزی است که همیشه به آن اعتقاد داشتیم و داریم.
* حرف آخر آنکه بچههای بسیجی و حزباللهی باید همه با هم متحد باشند و پشت سر یکدیگر و رهبر انقلاب بمانند، در این وانفسای جنگ نرم و این همه تلاش از سوی دشمنان برای تغییر سبک زندگی مردم، پراکندگی به ضرر فرهنگ ایرانی- اسلامی تمام میشود.