به گزارش
بلاغ به نقل از
سیمرغ ما، ۱۵ آذر هرسال یادآور قهرمان تیزپرواز هوانیروز است که بهعنوان ستارهای درخشان در آسمان کشور میدرخشد.
امیر سرلشکر خلبان شهید احمد کشوری ستارهای است که همه او را بانام سیمرغ میشناسند، سیمرغی که در واقعیت وجود داشت و رشادتهایش برای همیشه ماندگار شد.
شهید کشوری تیرماه ۱۳۳۲ در شهر کیاکلا از توابع شهرستان قائمشهر(شهرستان سیمرغ امروز) چشم به جهان گشود و دوران کودکی و نوجوانی خود را در این شهر گذراند و سپس در سال ۵۱ به دنبال آرزوی کودکی خود وارد ارتش و یگان هوانیروز شد.
باخدا باش، من کنارت هستمدریکی از خاطرات به نقل از حجتالله برابرپور که همکلاس شهید کشوری بود مطرحشده است که سال ۴۸ در دوره راهنمای و مدرسه سینا بودیم که یک روز معلم گفت: هر دانشآموز کاردستی درست کند و به مدرسه بیاورد که من با دستور معلم ماتم گرفت، چراکه در این زمینه کمی مشکل داشتم و نمیدانستم چهکاری انجام دهم.
چون احمد آدم خلاقی بود پیش او رفتم و از او پرسیدم چه چیزی درست کنم که خندید و گفت باخدا باش، من کنارت هستم و باهم یک کاردستی درست میکنیم و تحویل آقا معلم میدهیم.
روز مقرر فرا رسید و او بالگردی را که درست کرده بود به مدرسه آورد و به دست من داد و گفت بهعنوان کار مشترک من و تو به معلم بده اما معلم فهمید که همه کار را احمد انجام داده و من فقط شریک نتیجه کار او بودهام اما چیزی نگفت.
مدیر مدرسه تمامی بچهها را در حیاط جمع کرد تا کاردستی احمد را ببینند، بالگردی که او ساخته بود حدود یک متر طول داشت و در حیاط مدرسه به پرواز درآمد و تا یک متر پرید و دوباره نشست که این کاردستی مورد توجه همه بهویژه آموزشوپرورش استان قرار گرفت.
فرشتهای در قامت انسان
شهید تیمسار فلاحی که خود یکی دیگر از قهرمانان دفاع مقدس است در خاطرهای در خصوص شهید کشوری میگوید: جنگ که شروع شد، شهید کشوری کار خودش را خوب میدانست. دفاع از میهن و اسلام خستگی را خسته کرده بود و از سختی راه، هراسی نداشت.
شبی برای مأموریت سختی در کردستان داوطلب خواستم. هنوز سخنانم تمام نشده بود که جوانی از صف بیرون آمد، دیدم کشوری است. احمد فرشتهای بود در قالب انسان.
احمد استاد من بود
شهید شیرودی که خود یکی دیگر از قهرمانان هوانیروز است احمد را استاد خود میدانست و میگفت: اسلام را فراتر از همهچیز میدید. معتقد بود وقتیکه امام حسین(ع) برای دین فدا شده، دیگر جایی برای هیچ حرفی باقی نمیماند.
پیش از اینکه صدام به ایران یورش آورد، ترکشی به سینهاش نشسته بود. در انتظار آخرین عمل جراحی برای بیرون آوردن ترکش از سینهاش بود، اما یک روز بعد از شنیدن خبر تجاوز صدام، خواست عازم سفر شود. گفتند بمان تا پس از عمل جراحی مرخص شوی.
جواب داده بود: وقتی اسلام در خطر باشد، من این سینه را نمیخواهم!
از این پس استاد شما احمد کشوری است
سرهنگ باباجانی در خاطرهای از دوران تحصیل احمد در خارج از کشور میگوید: روزی در حال تمرین پرواز در بالگرد نشسته بودیم. احمد سکاندار بود. استاد آمریکایی پروازمان، نگاهی به او کرد و گفت: اگر الآن بخواهم تو را پرت کنم بیرون چه طور میخواهی از خودت دفاع کنی؟
احمد بهقدری از نیروهای بیگانه و خلقوخوی ضد اسلامی آنان بدش میآمد که نگاهی به استاد کرد. وقتی لبخند شیطنتآمیز و تحقیرکننده استاد را دید. یقه او را گرفت و گفت: من باید تو را از این بالا پرت کنم پایین.
با استاد گلاویز شد. سرهنگ میگفت: استاد با زبان انگلیسی شروع کرد به التماس کردن. صورتش سرخشده بود. از احمد خواستیم که یقه او را رها کند و مواظب باشد تا بالگرد سقوط نکند و او هم قبول کرد.
وقتی به زمین نشستیم، استاد بهقدری از جسارت احمد و جرئت او یکه خورده بود که به همه ما گفت: بعد از این استاد شما احمد کشوری است.
دشمن از خوشفکری احمد ضربه خورده بود
سرهنگ خلبان حمیدرضا آبی میگوید: در یکی از مأموریتهای روزهای نخست جنگ، برای عقب راندن دشمن که تا حدفاصل قصر شیرین و سرپل ذهاب جلوآمده بودند، وارد منطقه شدیم.
دشمن با ستون بسیار عظیمی که شامل ادوات زرهی، خودرویی و پرسنلی بود، به طول دو کیلومتر در جاده بهراحتی در حال حرکت بود. آنها از قصر شیرین وارد خاکمان شده بودند و به سمت سرپل ذهاب در مسیر مشخصی پیشروی میکردند. عشایر منطقه، اطلاعاتی را درباره این جابجایی به ما دادند.
وقتی به منطقه رسیدیم، احمد گفت: نباید ساکت باشیم. هر طور شده باید جلوی پیشروی آنها را بگیریم.
با سه بالگرد کبرا و یک بالگرد ترابری از قرارگاه به سمت منطقه پرواز کردیم، درحالیکه هیچ آشنایی با منطقه نداشتیم و نمیدانستیم باید از کدام محور، وارد منطقه شویم و تا نزدیکیهای ستون دشمن پیش رفتیم و از پهلو با ستون آنها مواجه شدیم.
وحشت کردیم که چرا تا این حد، جلو آمدهاند. کسی جلودارشان نبود، هنگام روبرو شدن با آنها فکر کردیم در اطراف ستون، تیمهای گشت گذاشتهاند. چون وقتی ستون بخواهد در منطقه ناشناسی حرکت کند، تیم گشت در اطراف میگذارند که از جایی ضربه نخورند. تا 700 متری ستون جلو رفتیم و شناسایی کامل را انجام دادیم. احمد در یکلحظه بهعنوان لیدر(راهنما) تیم گفت: اول و آخر ستون را بزنید که مشکوک بشوند و همهمهای بین آنها بیفتد و وقتی سرشان شلوغ شد، روی آنها آتش اجرا میکنیم.
بالگرد خلبان سراوانی به موشک تاو مجهز بود، ایشان اول و آخر ستون را مورد هدف موشکهای خود قرارداد. ستون نظامی دشمن، سنکوب کرد و هرچه مهمات داشتیم، روی ستون ریختیم.
وقتی این تصمیم را گرفت که دشمن را در محاصره بگیرند و به سروته ستون دشمن آسیب بزند، همه فهمیدند که فقط با این شیوه، میتوانند آنهمه نیروی دشمن را نابود کنند. بالگرد کبرا مانور میداد و حمله میکرد و بر سر دشمن، آتش میریخت و تیراندازهای دشمن، سرگردان مانده بودند که این چه شبیخونی است که از هوانیروز خوردهاند!
وقتی گروه آتش و گروه پروازی احمد، با بالگردهای شکاری به منطقه برگشتند، غوغایی را در منطقه دیدند. ستونی که هیچکس حریفشان نمیشد و میخواستند به قلب ایران بزنند، زمینگیر شده بود و این ضربه را از خوشفکری احمد خورده بود.
نیروهای دشمن پسازاین شکست مجبور شدند تا اطراف نفت شهر عقبنشینی کنند و از مرز خارج شوند.
شوخی در پرواز
علیمحمد آزاد میگوید: گاهی کشوری در حال پرواز، سربهسر دوستانش میگذاشت و شوخی میکرد. کدها را عوض میکرد. همه بیسیمها روشن میشدند و او شوخی میکرد. برای هرکدام از بچههای هوانیروز اسم به خصوصی گذاشته بود و آنها را با این اسامی صدا میکرد ولی وقتی به منطقه عملیاتی وارد میشد، کد مخصوص بیسیمها را تنظیم میکرد و دیگر کسی جرئت شوخی کردن نداشت.
ماجرای خواب امام رضا و عزاداری ۴ بانوی آسمانی در شهادت ققنوس آسمان ایران
مادر شهید کشوری در کتاب چای آخر میگوید: جوانترین امام شهید، جوادالائمه(ع)، تنها فرزند امام رضا(ع) است. در دوران دفاع مقدس جوانان زیادی برای دفاع از اسلام به جبهه رفتند و به شهادت رسیدند تا به ضامن آهو، شاه ملک ایران بگویند ای سلطان ملک یلان و دلیران، ما جان خود را در جوانی فدای اسلام میکنیم تا در غم جواد تو شریک باشیم و ارادت و اطاعت از شمارا به عمل بیان کنیم نه به زبان.
احمد کشوری و برادرش محمد، از خیل این شهیدانند. احمد بیست و هفتمین بهار زندگیاش را سپری میکرد. شبی در خانه به خوابرفته بودم که در عالم رؤیا دیدم درباز شد و آقایی با چهرهای نورانی و قد و قامتی خوش وارد اتاق شد. با خود گفتم: «این مرد نورانی بلندبالا چه کسی میتواند باشد؟!»
ناگهان انگار کسی در گوشم نجوا کرده باشد، فهمیدم او شاه خراسان و ایران امام رضا(ع) است. خوب توجه کردم، این چشموچراغ ملک ایران را کجا زیارت کردم، به یادم آمد که ایشان همان کسی است که احمد را در چهارماهگی در آن بیماری سخت ضمانت کرد و دست راست مبارکش را بر روی سینه نهاده و فرمود: «من ضامن احمد هستم!» از جا بلند شدم تا عرض ادب و ارادتی بکنم، هنوز سخن آغاز نکرده بودم که در دستان مبارکش پروندهای دیدم. رو به من کرد و فرمود:
«این پرونده عمر احمد است. عمر احمد در دنیا تمام شد، او 27 سال دارد!» فغان زدم و از آقا خواستم ضمانتی دیگر کند. فرمود: «ناراحت نباش، مدتی بر ضمانت خویش میافزایم.»
گویا همان روز احمد میخواست به شهادت برسد، اما نشد و امام هشتم(ع) یک هفته دیگر برای احمد مهلت گرفت. دیدم فردای آن روز احمد به کیاکلا آمد. او را دیدم در آغوشش گرفتم و بوسههای مادرانه نثارش کردم. این بار من بهمانند آن زمان احمد را کنارم نشاندم و خوابم را برایش گفتم. چون موضوع تمدید عمر را شنید لبخندی زد و به من نگاه کرد و گفت: «مادر جان! ناراحت نباش.!»
احمدم آن روز با تکتک اعضای خانواده عکس یادگاری گرفت. حرکاتش برایم اسباب نگرانی و تشویش بود؛ اما او چیزی به ما نگفت تا اینکه هنگام عزیمت به ایلام، به پدرش گفت:
«باباجان! این آخرین دیدار است و شما دیگر مرا نمیبینید، اگر کوتاهی داشتم مرا ببخشید و حلالم کنید.»
با شنیدن این جملات قطرات اشک از چشمان پدرش سرازیر شد. دست روی کمرش گذاشت و گفت: «پسرم کمر مرا شکستی؟»
احمد چون اشک و حالت پدر را دید دست در گردن پدر انداخت و دست و روی پدر را بوسید و گفت: «بابا شوخی کردم، من که پیش شما هستم.»
بعد خداحافظی کرد و از ما جدا شد. در کوچه نگاهش میکردیم تا از ما دور شد. یاد آن شعر افتادم که سعدی بزرگ از زبانِ دل بیبی زینب سروده بود:
ای ساربان آهسته ران کارام جانم میرود
وان دل که با خود داشتم با دلستانم میرود
ماجرای وصیتنامه شهید کشوری
شاید جالب باشد بدانیم وصیتنامه شهید کشوری هیچگاه پیدا نشد و وصیتی که در فضای مجازی به نام شهید احمد کشوری منتشرشده برای برادر او شهید محمد کشوری است.
مرحومه حاجیهخانم سیلاخوری مادر شهیدان کشوری در مصاحبهای که با رسانهها داشت در این خصوص عنوان کرد: احمد وصیتنامه خود را قبل از شهادت نوشته بود و حتی محل وصیتنامه را به شهید شیرودی گفته بود اما منافقین به وصیتنامه احمد هم رحم نکردند و آن را دزدیدند.
وی افزود: وصیتنامهای که در سایتها به نام احمد درجشده است برای برادرش محمد است.
مادر شهید کشوری گفت: شهید کشوری در یک جمله خلاصه نمیشود اما بگذارید همان جمله معروف تیمسار فلاحی را بگویم که میگفت: احمد فرشتهای بود در قالب انسان.
ستاره درخشان آسمان ایران
هر چه بخواهیم از شهید کشوری بگویم بازهم زبان از رشادتهای احمد در آن دو ماه و چند روز جنگ قاصر است، بهگونهای که به این جمله شهید چمران میرسیم که میگوید: «کشوری ستاره درخشان منطقه غرب کشور است.» اما احمد نهتنها ستاره درخشان غرب کشور بلکه ستاره درخشان آسمان ایران است.
به مناسبت فرارسیدن این روز و گرامیداشت این روزبه سراغ نویسنده و مستندساز دفاع مقدس میرویم که چندین کتاب و مستند در مورد شهید کشوری در کارنامه کاری خود دارد که مستند ۲۷۰ درجه غربی این نویسنده دفاع مقدس سیمرغی این شبها از شبکههای سراسری پخش میشود.
مسعود آبآذری در گفتوگو با خبرنگار ما در مورد مستند ۲۷۰ درجه غربی، اظهار کرد: این مستند به مدت ۲۰ دقیقه به شرح زندگی، رشادتها و رزم بیامان فرمانده گروه آتش هوانیروز ایلام یعنی امیر سرلشکر خلبان احمد کشوری پرداخته است.
وی افزود: این اثر با حمایت تیم تلویزیونی سیمای شاهد، استانداری کرمانشاه و هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران تولید شد.
نویسنده و مستندساز دفاع مقدس با اشاره به اینکه لوکیشنهای این فیلم در استانهای مازندران، تهران، کرمانشاه و ایلام بوده، تصریح کرد: در مازندران با خانواده شهید بزرگوار کشوری مصاحبه داشتیم، در تهران و کرمانشاه به سراغ همرزمان شهید کشوری رفتیم و در ایلام هم به منطقه صفر مرزی، تنگه بینا میمک و محل شهادت شهد کشوری رفتیم و سعی کردم تصاویری را از آن منطقه داشتهایم.
وی ادامه داد: در پایگاه یکم شکاری هوانیروز کرمانشاه به لطف امیر قربانی فرمانده هوانیروز این پایگاه شامل حال ما شد و تیمی پروازی شامل بالگردهای ۲۱۴ و کبرا در اختیار ما قرار گرفت.
آبآذری با بیان اینکه خلبانان بالگردها قبل از لودگیری و مسلح شدن نیروهای فنی توانستیم تصاویر خوبی از فضا و رمپهای پروازی همچنین تیکآف بالگرد کبرا و شلیکش تصاویر خوبی دریافت کنیم که در تدوین کار خوشساخت و دلنشینی برای مخاطبان بهوجود آورد.
وی افزود: سعی کردم در این کار حقیقت نقاط عطف زندگی شهید کشوری را به تصویر بکشم، باید گفت من کارگردان این اثر نبودهام بلکه ما بازیگرانی بودیم که خود شهید کشوری کار را هدایت میکرد.
نویسنده و کارگردان دفاع مقدس با اشاره به اینکه تجربه خوبی بود و سعی کردم با احساس همدلی تیمی که شکل دادیم توانستیم خروجی خوبی از کار بگیریم، اضافه کرد: سعی کردم با نگاه شهید احمد کشوری ۲۷۰ درجه غربی را پیش ببرم.
وی ادامه داد: بعد از اتمام تدوین اثر به منزل شهید کشوری رفتم و بهاتفاق مادر بزرگوار شهید این فیلم را دیدم که مادر شهیدان کشوری گریه کردند و جملهای به من گفتند که هیچوقت از یادم نمیرود.
گفتههای احمد بر اساس قرآن بود
سرهنگ خلبان جانباز «ایرج میرزایی» از خلبانان آزمایشی شکاری کبرا در پایگاه هوانیروز کرمانشاه است که از سال ۱۳۵۲ به استخدام هوانیروز درآمد و از سال ۱۳۵۴ وارد پایگاه هوانیروز کرمانشاه شد.
این هم رزم شهید کشوری در گفت و گو با خبرنگار ما به بیان خاطرهای از شهید کشوری پرداخت و اظهار کرد: در تنگه قوچعلی ایلام هیچ غذایی برای خوردن نداشتیم، و بلوط و سیبزمینی را در آتش میپختیم و استفاده میکردیم، اگرچه برخی دوستان به این قضیه اعتراض داشتند، ولی شهید کشوری با لحنی خاص، بچهها را آرام میکرد.
میرزایی بابیان اینکه در آن زمان استاندار وقت مهندس ابراهیمی یک شب در استانداری جلسهای قبل از عملیات میمک برگزار کرد، افزود: شهید کشوری بعد از آن جلسه ابتدا برای ما و خلبانان جلسهای گذاشت و گفت «آقایان عملیاتی به ما محول شده که این عملیات برای ما نیست و اختصاص به نیروی هوایی دارد.
این خلبان هوانیروز اضافه کرد: شهید کشوری در آن جلسه با اشاره به وضعیت نیروی هوایی در کنترل و اداره منطقه عظیم برونمرزی، خلیجفارس و بندر امام گفت «به این دلیل هوانیروز این عملیات را قبول کرده است.»
این خلبان دوران دفاع مقدس بیان کرد: شهید کشوری به همه ما گفته بود این عملیات، عملیات سختی است و شاید همه ما شهید بشویم. و با خلبانان اتمامحجت کرد و که آنهایی که دوست دارند، باشند و کسانی که دوست ندارند در این عملیات شرکت کنند رُک به من بگویند.
وی اضافه کرد: بین ما بودند کسانی که با ما همعقیده نبوده و دنبال رفاه خودشان بودند، ولی بچهها آن شب همه اعلام آمادگی کردند، زدند زیر گریه و به احمد گفتند: «ما تو را تنها نمیگذاریم.»
میرزایی با اشاره به اینکه همان شب احمد کشوری در تنگه قوچعلی یک جلسهای برای کل بچههای هوانیروز تشکیل داد، تصریح کرد: احمد رو به گروههایی که در آنجا بودند گفت «بچهها تنگه قوچعلی و ارتفاعات را میبینید؟» همه گفتند «بله» احمد از بچهها پرسید «چقدر فکر میکنید این کوه قوی باشد؟» یک رانندهای آنجا بود به اسم علیآقا، احمد از او پرسید «علیآقا! سن این کوه را میتوانی به من بگویی؟» علیآقا در جواب احمد گفت: «من یادم نمیآید.»
وی افزود: احمد به ما گفت بچهها بیایید امشب همه که هستیم شهر را نگاه کنیم، مردم همه خوابند، چراغها خاموش، فقط به امید امنیتی که ما میخواهیم برقرار کنیم، هستند، دلتان به حال مردم بسوزد و استقامت، سرفرازی، مقاومت را از این کوه بیاموزیم.
میرزایی ادامه داد: گفتههای شهید کشوری روی حساب و کتاب بود، در آن مقطع سنی گفتههایش را بر اساس قرآن ایراد میکرد.
این خلبان هوانیروز با اشاره به اینکه همان شب تصمیم گرفتیم و به احمد لبیک گفتیم، ادامه داد: همه ما با خودمان عهد بستیم که استقامت را از این کوه یاد بگیریم تا آسایش و امنیت را برای مردم کشورمان فراهم کنیم.
وی در پایان گفت: اندیشههای شهید کشوری بر اساس صحبتهای امام حسین(ع) در کربلا بود.
شهید کشوری شجاعترین خلبان آن دوران محسوب میشد
فرمانده هوانیروز ارتش هم طی گفت و گویی شهید کشوری را یکی از شهدای ملی و بینالمللی جمهوری اسلامی ایران است که در رزمآوری و شجاعت سرآمد و نامآور است.
وی افزود: این شهید بزرگوار قبل از انقلاب از نظر تعهد، ایمان و تقوا منحصربهفرد بود و حتی در چند مورد قصد داشت با بالگرد جشنهایی که در آن زمان برگزار میشد را بههم بزند.
امیر سرتیپ دوم خلبان یوسف قربانی بیان کرد: شهید کشوری از نظر تقوا و اعتقادات دینی در حد بالایی قرار داشت.
وی با اشاره به اینکه شهید کشوری در یک خانواده مذهبی رشد پیدا کرد و خودش نیز فردی متدین و مؤمن بود، تصریح کرد: شهید شیرودی، احمد را بهعنوان استاد اخلاق خودش معرفی میکرد و همچنین شهید صالحی درباره احمد میگوید «کشوری یک ستاره بود در غرب کشور.»
فرمانده هوانیروز ارتش با بیان اینکه شهید کشوری بهعنوان شجاعترین خلبان آن دوران محسوب میشد، اضافه کرد: احمد نخستین پرواز شب بعد از انقلاب را در ارتفاعات سربهفلککشیده کردستان و پاوه برای نجات شهید چمران از محاصره منافقین انجام داد و تیم آتش را بلند و هدایت کرد تا پاوه را از محاصره نجات دهد.
وی خاطرنشان کرد: یکی از خصوصیات بارز شهید کشوری همدل بودن و دوست داشتن مردم بود که میتوان به انتقال خانواده خود در زمان شروع جنگ به ایلام اشاره کرد چرا که او میخواست خانواده خودش هم در جنگ نقش داشته باشد.
قربانی بیان کرد: بهمناسبت سالگرد شهید والامقام احمد کشوری این روز را بهنام روز هوانیروز نامیدهاند.
شهادت
۱۵ آذر ۵۹ فرا رسید و احمد شب قبلش از همه خلبانان حلالیت طلبید و خداحافظی کرد اما پذیرشش برای همه سخت بود که دو ماه و نیم بعد از شروع جنگ این چه حرفی است که احمد میزند.
احمد گفته بود من فردا شهید میشوم اما میخواهم یک هواپیمای دشمن را شکار کنم.
بر اساس اعلامهایی که شده بود یک سری تانک دشمن از سمت مندلی عراق در حال ورود به کشور بود بعد از نماز صبح و صرف صبحانه احمد که برای آسمانی شدن بسیار عجله داشت میگفت زودتر، زودتر گویا برای قرار ملاقاتی عجله داشت.
بعد از پرواز در سورتی اول تانکهای دشمن را غافلگیر کردند و با موفقیت کار خود را به پایان رساندند و باری انجام سورتی دوم پرواز به پایگاه برگشتند.
سورتی دوم پرواز هم با موفقیت انجام دادن و در مرحله آخر از بیسیم اعلام شد هر جا هستین منطقه را ترک کنید که خفاشها در منطقه هستند، لحظاتی بعد دو فروند میگ ۲۱ و ۲۳ عراق وارد منطقه میشود و در جنگی تمامعیار و نابرابر به مقابله باهم میپردازند.
شهید کشوری به خلبانان دستور برگشت میدهد و میگوید من سعی میکنم اینها را سرگرم کنم و بهتنهایی در آسمان به نبرد پرداخت و با حرکات تاکتیکی خود جنگنده دشمن را سرگرم میکرد تا فرار برای دیگران بهوجود آید.
شهید کشوری هواپیمای دشمن را به سمت سایت پدافند هوایی هدایت کرد تا ضد هوایی بتواند جنگنده دشمن را مورد هدف قرار دهد، اما در پیچ دوم تنگه بینا مورد هدف قرار میگیرد و در همین هنگام هم جنگنده دشمن توسط پدافند هوایی هدف قرار گرفته و متلاشی میشود.
احمد به خواسته خود رسید و با سوختن خود راه عشق، راه کربلا را طی کرد.
زمانی که مردم ایلام فهمیدند احمد کشوری شهد شد خودشان را به تنگه قوچعلی رساندند و با روش خود برای احمد عزاداری میکردند و با برگزاری تشییع پیکر بیسابقه با احمد، پاسبان هوایی شهر و دیارشان خداحافظی کردند.
به گزارش سیمرغ ما، مردم ایلام با فرزند شمالی خودشان خداحافظی کردند، اما امروز باگذشت ۳۶ سال از شهادت بزرگ قهرمان هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران سیمرغ آسمان ایران فراموش نشده و مردم به یاد این قهرمان فرزندان خود را احمد مینامند.
هر ۳۶۵ روز سال ناخودآگاه با اسم سیمرغ و المان شهید احمد کشوری در سیمرغ به یاد احمد کشوری و حماسه و رشادتهایی که از او شنیدیم میافتیم اما نیمه آذر رنگ و بویی خاص دارد، ۱۵ آذر روزی برای سیمرغ است، روز آسمانی شدن احمد.