«پاسدار» حسینواره زمانه/ پاسدار شهید مازندرانی که از بیتوجهی مسئولان شهرش به گریه افتاد
به گزارش
بلاغ، پاسدار در لغت به معنی نگهبان و مراقب است. پاسداران کسانی اند که در حساسترین لحظههای تاریخ، از میان خلق برمیخیزند و همچون دژی مستحکم، مردانه و شجاعانه در جهت رسیدن بهحق و حقیقت و حفظ آن، گام برمیدارند.
در تاریخ تمدن بشری کم بودهاند کسانی که برای برافراشته داشتن چراغ حق و ترویج اخلاق کریمه، همه هستی و آمال خود را بر سر هدف خویش بگذارند.
حسینواره زمانهکمر بستن برای احیای حقیقتخواهی، همتی جانانه میطلبد و تنها از مردانی چون حسین(ع) برمیآید که آزادگی و شور حقیقتجوییاش، چنان حماسهای آفرید که تا همیشه نامش جاودان و موجب احترام انسانهای حقطلب خواهد بود.
امام حسین(ع) هنگامیکه تحریف گران حقیقت، از سنت و سیره پیامبر اکرم(ص) و آنچه خداوند در شریعت اسلامی و از زبان قرآن بنا نهاده بود، تصویری مغایر با واقعیت ارائه کردند، بر خود فرض دید تا برای احیای آن سنت فراموششده و نهادینه کردنش در میان امت اسلام، قیام تاریخی و حماسیاش را آغاز کند و بدین ترتیب، از دین جد خود پاسداری کند.
میتوان نمونههایی از رادمردی پاسداران را در تاریخ انقلاب اسلامی ایران یافت؛ پاسدارانی که در دفاع از کیان و کشور خود فداکاری کردند و با روحیه شهادتطلبی، انسجام درونی و خلاقیت نظامی، درصحنههای مختلف به نبرد پرداختند و با الهام از حضرت سالار شهیدان، اباعبدالله الحسین(ع)، با بذل خون و جان خویش و جانبازیها و ایثارگریها، نگذاشتند دست سربازان شیطان، به ذرهای از خاک میهن اسلامی برسد. روز پاسدار را به همه ارجمندان پاسدار، شادباش میگوییم!
اولین پیام امام خمینی(ره) به مناسبت روز پاسدارحضرت امام خمینی(ره) در سوم شعبان سال 1399 هـ. ق برابر با هفتم تیرماه 1358 هـ. ش پیامی به مناسبت ولادت امام حسین(ع) فرستادند و در این پیام سوم شعبان را روز پاسدار نامیدند.
روز مبارک سوم شعبان المعظم را که روز طلیعه پاسدار و پاسداری از مکتب مترقی اسلام است، به عموم هممیهنان و بهخصوص پاسداران انقلاب اسلامی تبریک عرض میکنم و بهحق باید این روز معظم را روز پاسدار بنامیم. روز ولادت باسعادت بزرگ پاسدار قرآن کریم و اسلام عزیز است، پاسداری که هر چه داشت درراه هدف اهدا کرد و اسلام عزیز را از پرتگاه انحراف رژیم طاغوت بنیامیه نجات داد... اگر فداکاری پاسداران عظیمالشأن اسلام و شهادت جوانمردانه پاسداران و اصحاب فداکار او نبود اسلام در خفقان رژیم بنیامیه و رژیم ظالمانه آن وارونه میشد و زحمات نبی اکرم(ص) و اصحاب فداکارش به هدر میرفت.
سبزپوشانِ بهارِ ایمانپاسدار، حسینواره زمانه است و شرح دوباره پروانه؛ پروانه بیادعایی که با طواف گرد شمع آزادگی، حریم و حرمت وطن را پاس میدارد. شما، هم شاگردیهای مکتب علیاکبر و قاسمید که در کتاب پارسی وطن، همخانواده با لغات جانبازی و شهادتید. درخت وجودتان هماره سرفراز باد، ای سبزپوشان بهار ایمان!
روزتان، یادآور پرچم فتحی است که با پیراهن خونین حسین در کربلا برافراشته شد و امروز به شما رسید تا همیشه اولین داوطلب برای فرشته شدن و پریدن باشید. پاسدار، یعنی آنکه در ناگهانی از حادثه، همواره لبیکگوی فرمان «حی علی خیرالعمل» است؛ زیرا در مسیر عشق، تنها عمل است که ایمان را گواهی میدهد.
گفتن از شما، گفتن از عروج و خدا و پرواز است؛ آن هنگام که در آغوش خطر، برای خفتن چشمهای امن دیگران، تن به آتش میدهید.
پاسداران، مظهر آزادگیای پاسداران حریم عشق! مگر میتوان بینام و یاد شما در فرهنگ لغات این سرزمین، به مفهوم آزادی و رهایی رسید؟!
آتشفشان غیرتتان، چراغ و روشنایی مرزهایی است که جز گامهای آشنایتان، بیگانهای را به خود نخواهد دید که نقطه اشتراک شما با حسین، آزادگی است.
شهادت، معبری است که از مسیر تو آغاز میشود، با تو همراه است و به تو میرسد. بیهوده نیست نقش پلنگ لباس تو، آن هنگام که روحی رشید را چون تو دربر میگیرد؛ زیرا رشادت، برازنده شهادت است و رساندن پرچم قیام حسین به انقلاب مهدی(عج)، رسالتی است که شایستگی شما بر دوشتان نهاده است. طلوع سپیده نامتان در موسم میلاد فرزند علی(ع) چه زیباست!
مبارک باد روز پاسدار؛ روز آنان که با پروانه حضورشان به دور شمع وطن، غیرتی حسینی را از کربلا تا قلّههای دماوند به دوش میکشند.
شهید محرمعلی مرادخانیمحرمعلی مرادخانی متولد 14 اردیبهشت سال 1345 است که 16 آذر سال 94 در دفاع از حریم حضرت زینب(س) به جمع دوستان شهیدش پیوست.
او به دست تروریستهای تکفیری به شهادت رسید. این شهید والامقام سابقه حضور در دفاع مقدس را نیز در کارنامه جهادی خود دارد.
صادقی از دوستان و همرزمان شهید مرادخانی در زمان جنگ و بعد از جنگ تحمیلی است و خاطرات این شهید را اینچنین روایت میکند:
پرواز در ساعت ۵ صبحشهید مرادخانی بهار سال 94 بعد از 33 سال خدمت بازنشست شده بود. چند ماه قبل از بازنشستگی مدام تقلا میکرد تا به سوریه برود چون مطلع بود که نیروهای بازنشسته را به عراق و سوریه نمیبرند. یکشب ساعت 12 شب تماس گرفت و گفت فردا ساعت پنج صبح پرواز داریم. در راه تهران این سفر منتفی شد و برگشتیم. خیلی تشنه این سفر به سوریه بود. اما مجدداً با اصرار خودش بهعنوان مسؤول محور به سوریه سفر کرد. در آن سفر برای شناسایی توی کانالی رفته بود بااینکه فرمانده بود اما مانند یک نیرو در نوک پیکان رفته بود و توی کانال پای چپش آسیب جدی دید؛ اما برای اینکه روحیه نیروها خراب نشود ادامه داد و در ادامه شناسایی دوباره جراحت و آسیب پا جدیتر شد. بااینحال قبول نکرد به ایران برگردد و تا آخر مأموریت در سوریه ماند. بعد از بازگشت هم آرام و قرار نداشت و بنا داشت که دوباره برود. آمدیم تهران ساعت پنج صبح دست تقدیر این بود که محرم به سوریه برود و شهید شود.
برات شهادتش را از امام رضا(ع) گرفت
بیست روز قبل از سفر به سوریه با همسرش به زیارت امام رضا(ع) رفت از همانجا با من تماس گرفت. براتش را با امام رضا(ع) گرفت. حاج محرم با همین حقوق بازنشستگی بهراحتی میتوانست به زندگیاش برسد اما با سردار رستمیان فرمانده لشگر 25 مازندران صحبت کرد و گفت: من برای رفتن آمادهام و حتی بهعنوان فرمانده گروهان نیز راضیام که در عملیاتهای سوریه شرکت کنم؛ اما خود قرارگاه برحسب نیاز یک مسؤولیت بالاتر به شهید مرادخانی داد.
اربعین امسال در راهپیمایی شرکت کرد و از نجف به سمت کربلا عازم بود. سهشنبه یک روز قبل از اربعین با او تماس گرفتند که باید برود سوریه. بااینکه در چند کیلومتری کربلا بود برگشت همدان و با من تماس گرفت. گفتم بیا تنکابن اما از همانجا رفت تهران و پنجشنبه سوریه بود. روز یکشنبه هم در راه آزادسازی حلب شهید شد.
از بیتوجهی مسؤولین شهرش در یادواره شهدا به گریه افتاد
بنده و شهید مرادخانی از ساعت هفت صبح روز شنبه تا غروب روز چهارشنبه کنار هم بودیم. از غروب چهارشنبه هم که به خانه میآمدیم بازهم آرام و قرار نداشت. در بدترین شرایط هم نماز اول وقتش را بههیچوجه ترک نمیکرد. به سورههای حشر و واقعه بسیار علاقه داشت و با آنها مأنوس بود. همیشه تعقیبات بعد نماز را مفصل میخواند و دعای سمات را هم حفظ بود. ما سالها همکار بودیم و در بسیاری از اوقات میدیدم که محرم روزه است. در کارگشایی برای مردم شهرستان تنکابن بسیار کوشا بود و دغدغه مسائل فرهنگی داشت. یادم میآید 15 روز قبل از شهادتش در مراسم یادواره شهدا از بیتوجهی مسؤولین شهرش به مسائل فرهنگی به گریه افتاد. بااینکه دبیر هیئت ارزیابی و آمادگی رزم جهادی تیپها و لشگرهای مردم پایه سپاه در کل کشور بود اما بهعنوان یک فرمانده گروهان راضی بود که به جنگ با تکفیریها برود؛ یعنی خیلی افتادهحال بود و دنبال جاه و مقام نبود.
بعد از زلزله مازندران دو جنازه از زیر آوار درآورد
توی زلزله مازندران که چند سال پیش اتفاق افتاد در مرزنآباد خودش بهتنهایی دو جنازه درآورد. میتوانست کنار بایستد و دستور بدهد اما عین نیروهای عادی همیشه داخل گود بود. در جاده کندوان وقتی بهمن میآمد و جاده بسته میشد بازهم میتوانست توی ماشین بنشیند و امرونهی کند اما پا بهپای نیروهایش توی جاده حرکت میکرد و میلگرد میزد تا ماشینها را پیدا کند و مردم را نجات بدهد.
مردمان اهل سنت ثلاث باباجانی عاشق مرادخانی بودند
سال 62 جانشین تیپ پیاده امامت و مدتی هم فرمانده قرارگاه بود. مردمان آن منطقه اکثراً از برادران اهل سنت هستند. شهید مراد خانی برای رفع محرومیتزدایی و دستگیری از مستضعفان در منطقه سر پل ذهاب و شهرستان ثلاث باباجانی بسیار کوشا بود. بهطوریکه اهالی آن منطقه عاشق مرادخانی شده بودند. اقداماتی که او در طی دو سال مسؤولیتش انجام داد در آن منطقه زبانزد است. وقتی شهید مراد خانی را دفن کردیم گفتم ما شهید مرادخانی را کاشتیم.
عاشق شهید گلگون بود
میگفت: بارها از این شهید حاجت گرفتهام.
حاج محرمعلی مرادخانی به شهید مصطفی گلگون فرمانده محور 25 کربلا در فاو بسیار علاقهمند بود. هر وقت مشکل داشت به مزار شهید گلگون سر میزد و میگفت حضرت آقا فرمودند: «شهدا امامزادگان عشق هستند» من بارها از این شهید حاجت گرفتم به رفقایش سفارش میکرد اگر مشکلی دارید از شهید گلگون بخواهید حتماً گرهگشایی میکند. یکی از دوستان که سالها بچهدار نمیشد یک نذری کرد و شهید گلگون حاجتش را داد.
اعتقاد عمیقی به امربهمعروف و نهی از منکر داشت
شهید مرادخانی به مسئله امربهمعروف و نهی از منکر تأکید ویژهای داشت. به نظرم شهادتش هم برای نهی از منکر بود. همیشه میگفت ما بهعنوان یک بچه حزباللهی موظفیم که مباحث امربهمعروف و نهی از منکر را با روش صحیح در جامعه تبیین کنیم. حاج محرمعلی معتقد بود که اگر این موضوع را جدی نگیریم دشمن از همین موضع نفوذ میکند. به این مسئله ایمان داشت.
حتی یک ترکش همهچیز را دود میکرد
زمان جنگ در خط پدافندی فاو بودیم. عراق مستمر در حال تیراندازی بود و زیر آتش بیشمار و بیامان عراق کم آورده بودیم و از آن مهمتر مهماتمان تمامشده بود. شهید مرادخانی قایقی را پر از جعبه مهمات کرد و به اروندرود زد. همه رزمندهها ترسیدند چراکه این حرکت بسیار خطرناک بود اگر یک ترکش به قایق میخورد انفجار مهیبی رخ میداد؛ اما شهید مرادخانی مهمات را به فاو رساند. محرمعلی در آن زمان فرمانده آبیخاکی لشگر 25 مازندران هم بود.
گفتند: محرم! اعدام صحرایی میشوی
شهید مرادخانی سال 62 در کردستان در محور «دزلی مریوان» مسؤول ادوات و آتش بود. فرمانده سپاه مریوان گفته بود تا من نرسیدم حق تیراندازی و آتش ندارید. دیدهبان ستون زرهی عراق را دیده بود که به سمت ما در حال حرکت است. شهید محرمعلی مرادخانی دستور آتش را با مسؤولیت خودش صادر کرد. همکاران و دوروبریهای شهید مرادخانی گفتند محرم این کار خطرناک است و اعدام صحراییات میکنند. محرم در جواب گفت: اشکال ندارد من به نظرم درستترین کار ممکن را انجام دادهام. ما که نمیتوانیم دست روی دست بگذاریم تا دشمن به ما برسد. ستون دشمن را زدند و به خاطر این تصمیم بهجای شهید مرادخانی کلی از دشمن تلفات گرفتیم. وقتی فرمانده مریوان آمد از محرم تقدیر کرد و گفت کار درستی انجام دادی برادر اگر من هم بودم همین کار را انجام میدادم.
دیدار خانوادهی شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب01/09/95
1/09/95 خانوادهی شهید محرمعلی مرادخانی به همراه جمعی دیگر از خانوادههای شهدای مدافع حرم اهلبیت علیهمالسلام با حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی دیدار کردند.
گله از وضعیت عفاف و حجاب در تنکابن
مادر شهید مرادخانی میگفت: فرزندم چون در ماه محرم به دنیا آمد او را پدرش محرمعلی نام نهاد و گفت خوش یُمن است و همینطور هم شد و محرمم در ماه صفر با شهادت به پایان رسید.
کبری دلاوری یادآور شد: از فرزندم جز شجاعت و امام دوستی ندیدم.
همسر شهید مرادخانی نیز در گفتوگو با خبرنگار ما، تنها خواسته این شهید و همه شهدا را ادامه راهشان و دفاع از ولایت و امربهمعروف و نهی از منکر دانست و عنوان کرد: شهید بسیار از وضعیت فرهنگی و حجاب این شهر ناراحت بود.
طاهره یونسی با بیان خاطرهای از شهید گفت: یک روز که از داخل شهر باهم عبور میکردیم وقتی از داخل ماشین متوجه بیرون شد بسیار ناراحت و عصبانی به یکی از مسؤولین وقت شهرستان تماس گرفت و از وضع بدحجاب گلایه کرد و من او را آرام کردم.
وی در پایان از مسؤولان حال حاضر خواست تا حرفها را به عمل تبدیل کرده و برای دغدغههای اصلی شهدا و مؤمنان و متدینین گامی بردارند و دل امام و شهدا را شاد کنند.
دغدغه ای که باید همگانی شود
این روزها وضعیت فرهنگی شهرستان تنکابن با نصب بنرهای ترویج حجاب و عفاف توسط معاونت فرهنگی و اجتماعی ناحیه تنکابن رو به بهبود رفته اما این بهتنهایی کامل نیست و باید این دغدغه همگانی شود و همهی مسؤولان این شهرستان برای آن چیزی که شهدا خونشان را دادند همت گمارند تا مدیون آنان نشویم و بتوانیم جامعه را از فرورفتن در منجلاب فساد و فحشا نجات دهیم. ان شاالله.
یاد و خاطرهی تمامی شهدای مظلوم مدافع حرم گرامی باد