به گزارش بلاغ؛ در نوشتار زیر درباره روش شیاطین انسی و جنی در مدیریت اذهان و القای ترس در پیروان و دوستان خود برای رسیدن به اهداف پلیدشان سخن گفته شده است.
جنگ انسان و شیطان، جنگ سلطه بر اذهان و قلوب
انسان و جن دو گروه از موجودات دارای اراده و اختیار هستند که خداوند آنها را به سبب برخورداری از آن با شرایطی مکلف کرده است تا خودشان در میان هدایت و ضلالت راه خویش را بیابند و از الهامات تقوایی و فجوری به یکسان بهره برند.(بقره، آیه ۲۵۶؛ شمس، آیات ۷ و ۸) این دو آفریده الهی به سبب بهرهمندی از عقل، قدرت، بلوغ و رسیدن به ظرفیتی برای مسئولیت و تکلیف، در مسیر آموزههای تشریعی قرار گرفتهاند و مکلف شدهاند تا خداوند را عبادت کنند و از این طریق خود را به کمال مطلق برسانند.(ذاریات، آیه ۵۶)
اما به سبب آنکه یکی از جنیان به نام ابلیس(کهف، آیه ۵۰) مدعی این معنا شد که شایستگی خلافت الهی را داراست؛ چون کالبد او از جنس عصاره آتش ساخته شده، در حالی که کالبد انسان از گل و آب و خاک متعفن است.(اعراف، آیه ۱۲) لذا حاضر به پذیرش خلافت انسان نشد و از سجده اطاعت سر باز زد.(اعراف، آیه ۱۱؛ بقره، آیه ۳۴)
البته این سر باز زدن بر خاسته از تکبر و استکبارورزی ابلیس، تنها در مقام تشریع است؛ چرا که در تکوین جن و غیرجن حتی فرشتگان نیز تحت خلافت انسان هستند؛ زیرا انسان هرچند که از کالبد خاکی برخوردار است، ولی از همه اسمای الهی و صفات خداوندی بهرهمند شده است و میتواند با فعلیت بخشی آن از طریق عبودیت، ربانی شده و در جایگاه خلافت قرار گیرد.
کینهای که ابلیس از انسان در دل گرفت، موجب شد تا به جنگ او بیاید و سوگند خورد تا همه انسانها جز بندگان خالصشده خداوند را گمراه کند و بر قلب و ذهنشان تسلط یابد و آنان را به ولایت خود بخواند و از ولایت الهی بیرون برد.(حجر، آیات ۳۹ و ۴۰) از این رو با وسوسهگری و استفاده از دروغ و دیگر ابزارهای نادرست سعی میکند تا این سلطه خویش را تحقق بخشد.(اعراف، آیه ۲۰؛ طه، آیه ۱۲۰ )
ابلیس و جنیان هرچند از توانایی دیدن و دیدهنشدن(اعراف، آیه ۲۷) به سبب دارا بودن جسم آتشین برخوردارند، اما تسلطشان تنها از طریق وسوسه در ذهن و جان آدمی است. لذا تمام همت و تلاش خود را به کار میبرند تا بتوانند از طرق گوناگون بر ذهن و دل مردمان حکومت پیدا کنند و انسانها را به بندگی و بردگی خود بکشانند و به عنوان شیاطین در حزب خویش درآورند و بهکار گیرند.(انعام، آیه ۱۱۲؛ اعراف، آیه ۲۷)
مستکبران و کنترل و مدیریت ذهن در جنگ روانی
ذهن، کنترل همهچیز را برعهده دارد. ادراکات، تصورات، تفکرات، اعتقادات و بهطور کلی تمام جنبههای شناختی رفتار انسان، تحت کنترل ذهن او قرار دارد. جهان و هرآنچه در آن موجود است، از طریق تصورات ما، در ذهن ما انعکاس مییابد، بنابراین اگر ما بتوانیم از طریق دستکاری و کنترل ذهن، این تصورات را تغییر بدهیم، متعاقبا واقعیتهای زندگی ما نیز دستخوش تغییر خواهد شد. به عبارت دیگر، اگر ما بتوانیم ذهن خودمان را تحت مدیریت و کنترل درآوریم، قادر خواهیم شد دنیایی مطابق با آرمانها و ایدهآلهای خودمان بسازیم.
همین ویژگی موجب شده است تا شیاطین جنی و انسی که دشمن انسانیت و دستیابی او به کمالات و سعادت هستند، از آن برای مقاصد شوم و پلید خود استفاده کنند. اینجاست که جنگ انسان و شیاطین در حوزه جنگهای نرم و روانی و ترکیبی و شناختی شکل گرفته است؛ زیرا تسلط بر روان و ذهن آدمی، مزدوران بیمزد و مواجبی را برای شیاطین و مستکبران فراهم میآورد که بردهوار در خدمت آنان و مقاصد پلیدشان خواهند بود.
عملیات روانی، سازوکار و تاکتیکی را مدنظر دارد که بتواند بر ذهن و دل مردمان تسلط یابد و آن را در جهت منافع خود مدیریت و کنترل کند. البته عملیات روانی و جنگ ذهنی دارای سطوح عملیاتی و راهبردی چندی است که یکی از آنها جنگ ذهنی است. عملیات روانی بهدنبال تغییر افکار، نگرشها و باورهای افراد خودی، بیطرف و دشمن است؛ بنابراین، میتوان گفت عملیات روانی همان جنگ ذهنی است البته با گسترهای بزرگتر، یعنی هم در سطح سازوکار و هم در سطح راهبرد. اگرچه صاحبنظران پیشنهاد دادهاند که به جای جنگ ذهنی از کنترل ذهن و یا مدیریت ادراکی استفاده شود، لیکن با تجزیه و تحلیل این دو حوزه باز مشاهده میشود که عملیات روانی به مراتب گسترهای بیش از این دو حوزه دارد.
امروزه، سازمان عملیات روانی آمریکا به صورت تشکیلاتی در سازمانهای نظامی و غیرنظامی شناخته شده است و صاحبنظران این رشته نیز، معادل Mind war را به عنوان یک علم مستقل از عملیات روانی نپذیرفتهاند.
آمریکاییها پس از شکست در ویتنام گفتند: ما جنگ را باختیم نه بدان خاطر که در نبرد نظامی جنگ را واگذار کرده باشیم، بلکه بهخاطر اینکه ما در عملیات روانی با شکست مواجه شدیم. اراده ملی ما برای پیروزی بسیار مؤثرتر از آنچه در ویتنام شمالی و ویتکنگ مورد حمله قرار گرفت، با تهاجم روبهرو شد و فهم این واقعیت دشمن را به ایستادگی تشویق کرد تا اینکه سرانجام، آمریکا شکست خورد و به خانه گریخت. بنابراین، عملیات روانی ما شکست خورد نه بدان خاطر که اصول آن درست نبود بلکه بدان خاطر که با عملیات روانی ویتنام همخوانی نداشت. تلاشهای ارتش هرچند موفقیت چشمگیر دربر داشت، اما عملیات روانی ما واقعاً اذهان مردم کشور ویتنام را تغییر نداد و حتی در داخل کشور نیز در برابر تبلیغات دشمن از مردم آمریکا دفاع نکرد. جنگ روانی و تسلط بر اذهان، هوشمندانه و ستیزهجویانه است. هوشمندانه است بدین معنی که طراحی شده، سیستماتیک و تلاش جامعی است که تمامی سطوح فعالیت استراتژیک تا فعالیت تاکتیکی را دربر میگیرد. ستیزهجویانه است زیرا دیدگاهها و نگرشهایی که بر ضد ما هستند، باید بهصورت مؤثر به دیدگاهها و نگرشهایی برای حمایت از ما که درصدد دستیابی به پیروزی هستیم، تغییر کند. ما در جنگ پیروز نخواهیم شد، مگر آنکه خود را در برابر عقاید و نگرشهای تلقینشده از سوی دولتهای متخاصم حفاظت کنیم. ما باید اذهان مردم کشور هدف را پیش از اینکه به حمایت از ارتش خود تصمیم بگیرند تغییر دهیم و باید خود را به آن ارتشها قبل از آنکه نیروهای جنگندهمان حتی آنها را در میدان نبرد مشاهده کنند، برسانیم.
در جنگ روانی، جنگ رسانهها و تبلیغاتی در جایگاه بس مهمی قرار دارد؛ زیرا این رسانهها هستند که با تبلیغات خود میکوشند تا اذهان و قلوب را به سمتی سوق دهند که میخواهند و بینشها و نگرشها را تغییر دهند. تبلیغات که به قصد تسلط بر اذهان و تغییر نگرشها انجام میشود، بنا به تعریف هارولد لاسول عبارت است از: «بیان عقاید یا اقدامات حسابشده افراد یا گروهها به منظور تأثیرگذاری بر عقاید یا اقدامات دیگر افراد یا گروهها از طریق دستکاری روانشناختی افراد و گروهها برای اهداف از پیش تعیین شده.»
القای ترس در ملت خویش از سوی مستکبران
خداوند همه انسانها را از گمراهی و مخالفت با احکام مستقل عقلی و در نتیجه احکام امضائی و تاسیسی شریعت برحذر میدارد و خواهان تقوا و پرهیز و مدیریت نفس میشود تا از هرگونه منکر و زشتی عقلانی و شرعی پرهیز کنند و به جای آن به معروف عقلانی و شرعی رو آورند و سعادت را در دنیا و آخرت برای خود رقم زنند. بنابراین، هشدار دادن و ترساندن خداوند برای بهرهگیری درست از مواهب و رسیدن به آسایش و آرامش یعنی سعادت و خوشبختی است(زمر، آیات ۱۶ و ۳۶) اما خداوند هرگز دوستان خود را نمیترساند: أَلا إِنَّ أَوْلِیاء اللهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلاَ هُمْ یحْزَنُونَ؛ آگاه باشید که دوستان خدا هیچ خوف از آینده و اندوهی از گذشته ندارند(یونس، آیه ۶۲)؛ زیرا آنان کسانی هستند که در مسیر تقوای الهی گام برداشتهاند و نفس خویش را کنترل و مدیریت کرده و در مسیر خوبیها و پسندیدهها حرکت کردهاند.(احقاف، آیه ۱۳؛ مائده، آیه ۶۹؛ بقره، آیه ۲۷۷؛ اعراف، آیه ۳۵)
خوف و خشیت مؤمنان بر خاسته از دانش و شناخت است(فاطر، آیه ۲۸؛ روم،آیه ۲۳) از اینرو ترس برخاسته از توهم و تلقینات دروغین و شیطانی نیست؛ این ترس همواره با آرامش درونی نیز همواره است که ناظر به رحمت الهی است.(حجر، آیه ۵۶؛ روم، آیه ۳۶) پس هرگاه به عظمت الهی و جلال او مینگرند، خشیت و ترس در ایشان آشکار میشود و هرگاه به رحمت و جمال الهی مینگرند، امیدوار و شاد میشوند. در مقابل، ابلیس دوستان خود را میترساند و در دلشان هراس میافکند. این ترس ریشه در توهم دارد و با القائات دروغین همراه است. خداوند درباره سلوک و روش ابلیس میفرماید: در واقع، این شیطان است که دوستانش را مىترساند. پس اگر مؤمنید از آنان مترسید و از من بترسید.(آلعمران، آیه ۱۷۵) بنابراین اگر در قلبى ترس از غیرخدا پیدا شود، نشانه عدم تکامل ایمان و نفوذ وسوسههاى شیطانى است، زیرا مىدانیم در عالم بیکران هستى تنها پناهگاه خدا است و مؤثر بالذات فقط او است و دیگران در برابر قدرت او قدرتى ندارند.
اصولا مؤمنان اگر ولى و سرپرست خود را که خدا است با ولى مشرکان و منافقان که شیطان است مقایسه کنند، مىدانند که آنها در برابر خداوند هیچگونه قدرتى ندارند و به همین دلیل نباید از آنها، کمترین وحشتى داشته باشند، نتیجه این سخن آن است که هر کجا ایمان نفوذ کرد شهامت و شجاعت نیز به همراه آن نفوذ خواهد کرد.
اما شیاطین و مستکبران، همواره میکوشند تا با ایجاد توهم و دروغ و حتی سوگندهای دروغین به مقدسات، ترسی در درون مردمان ایجاد کنند و آنان را همراه خویش سازند. آنان پیش از آنکه دشمنان خود را بهراسانند، ملت و دوستان خود را میترسانند؛ زیرا آنان نیاز به همراهی کسانی دارند که اهدافشان را اجرا کنند. آنان در جای امن خود مینشینند و هرگز میدان جنگی را تجربه نمیکنند، ولی بردگان فکری خود را برای دفاع از منافع خود به میدان میفرستند.
شیاطین جنی از جمله ابلیس از آنجا که خود توانایی بسیاری از کارها را ندارند، از شیاطین انسانی بهره میگیرند که همان کافران، مستکبران و ظالمان هستند. خداوند از آنها به عنوان اولیای شیاطین یاد میکند؛ زیرا ولایت شیطان را پذیرفته و راه او را میروند. شیاطین جنی به مستکبران میآموزند که برای تسلط بر ملت خویش باید آنان را از حقیقت بترسانند و با وارونه نشان دادن حقایق، وحشت را در دلهای ملت خویش ایجاد کنند تا بردهوار در خدمت اهداف آنان با میل و رغبت عمل کنند.
خداوند گزارش میکند که فرعون تلاش داشت تا ملت خود را بترساند و آنان را تحت کنترل خود درآورده و در مسیر اهداف استکباری خویش بهکار گیرد. از این رو مردم قبطی مصر را از یهودیان و دعوت حضرت موسی(ع) میترساند و میگوید که هدف از دعوت الهی و توحیدی حضرت موسی(ع) چیزی جز تسلط بر ملت و ثروت مردم مصر نیست.(اعراف، آیات ۱۰۹ و ۱۱۰؛ شعراء، آیات ۳۴ و ۳۵) فرعون که از مستکبران است برای تسلط بر ملت خویش بر آن شد تا دولت استکباریاش را بهشت موعود برای قبطیان نشان دهد و از روزگار تسلط موسی و دین موسوی بر ملت بهراساند.(طه، آیه ۶۳) موسیهراسی که فرعون در پیش گرفت موجب شد تا نهتنها جز شماری اندک از قوم یهود به موسی(ع) ایمان نیاورند(یونس، آیه ۸۳) و از قوم قبطی هم تنها مؤمن آلفرعون است که ایمان میآورد.(سوره غافر)
هراسافکنی در میان قوم و ملت خود از شیوههای مستکبران برای سوءاستفاده و تسلط بر قلوب و اذهان آنان است. این روشی شیطانی است که مستکبران در طول تاریخ برای تسلط بر ملتهای خود بهکار گرفتهاند و اکنون نیز دولتهای استکباری در جهان چون آمریکا آن را بهکار میگیرد. آمریکای استکباری با ترویج اسلامهراسی در میان ملت خود و بیان اینکه شیوه و سبک زندگی آمریکایی بهترین زندگی است و مانند فرعون مدعی این معنا هستند که سبک زندگی آمریکایی آرمانیترین شیوه و سبک زیست است: «بطریقتکم المثلی»(طه، آیه ۶۳) و اسلام و مسلمانان که مدعی عدالتخواهی برای مستضعفان جهان هستند، میخواهند شما را از این زندگی آرمانی دور سازند و جامعه آرمانی شما را نابود کنند.(همان)
القای ترس برای کنترل ذهن از روشهایی است که از دیرباز مورد استفاده بوده است اما امروز با کمک علم در خدمت شیطان، این روش برای سلطه مستکبران بر مستضعفان مورد استفاده قرار میگیرد. کنترل یا مدیریت ذهن (Mind Control) با القای ترس، امروز روشی است که از طریق رسانههای جمعی انجام میشود.
بهرهگیری استکبار از علوم روانشناسی و اجتماعی
برای تسلط بر اذهان
هارولد لاسول (Harold Lasswell) استاد علوم سیاسی دانشگاه شیکاگو و هادلی کنتریل (Hadley Cantril) روانشناس بنیاد راکفلر در تحقیقات خود تلاش کردند تا سازوکارهای لازم برای سنجش و مدیریت افکار عمومی را برای شستوشوی مغزی و القای ترس در جوامع به دست آورند.
زمینههای مورد علاقه تیم روانشناسان و جامعهشناسان تحت مدیریت بنیاد راکفلر، نحوه تأثیر جانبداری احساسی و افکار واهی بر قضاوت و چگونگی تغییر فرآیند قضاوت حین مطالعه یک موضوع از یک وضعیت به وضعیت دیگر در فرد و همچنین چگونگی امکان تغییر رفتار و گرایش گروهها بود. هدف همه تحقیقات بنیادهایی چون کارنگی و راکفلر کنترل افکار عمومی یا کنترل اذهان عمومی و جهتدهی آن بود.
بنیاد راکفلر بودجههای سنگینی را در اختیار محققین علوم اجتماعی قرار داده است تا هنر تلقین افکار را به نحو احسن مطالعه کرده و در مسیر اهداف استعماری بنیاد بهکار بندند.
یکی از نتایج مطالعات آنها آشکار شدن بعد اجتماعی حس ترس در انسان و سوءاستفاده از آن توسط تیم تلقین بنیاد راکفلر بود. محققین بنیاد دریافتند که ترس، چه القائی و چه به هر صورت دیگر رخ دهد؛ موجب میشود که شخص تبدیل به یک قربانی راضی برای طبقه اشراف شود.
هاولند در جایی میگوید: «مجبور نیستید برای ایجاد ترس درد و رنج ایجاد کنید. کورتکس قدامی مغز انسان عملکرد ذاتی برای فکر در مورد ترس را به عهده دارد. ما کاملا مجهز شدهایم تا بتوانیم تصور کنیم که چه چیزی ممکن است روی دهد و سپس احساسات مقدماتی را تجربه کنیم. این موضوع در تکامل ما مؤثر بوده است اما میتواند موجب مشکلاتی مانند ترس از اتفاقاتی که ممکن است هرگز روی ندهند شده و در نتیجه باعث ایجاد استرس در ما شود که میتواند منجر به پذیرش ترغیب از سوی دیگران شود.»
در واقع این چند جمله اساس برنامهریزیهای کلان نظام آمریکا در بازی با افکار عمومی مردم خویش طی دهههای گذشته بوده است. ابتدا یک ترس واهی بزرگ ایجاد میشود، سپس این ترس در جامعه از طریق رسانهها تقویت شده و به استرس و اضطراب و حتی وحشت جمعی منجر میشود.
آنگاه برنامهریزان کلان وارد گود شده و از طریق رسانهها راهکارهای گوناگونی ارائه میدهند. سپس مردم وحشتزده که در ذهن خود درگیر نتایج خیالی یک تهدید بزرگ هستند به قبول یک یا چند راهکار ترغیب میشوند و به این ترتیب سیاستهای توسعهطلبانه و جنگافروزی و لشکرکشیهای مختلف، سیاستهای اقتصادی استثماری و حتی سیاستهای ضدبشری و ضدفطری فرهنگی نیز براحتی راه خود را باز میکنند.
براساس اصول روانشناختی دستهجمعی، نظام آمریکا همواره در دورههای مختلف، مردم این کشور را با ترسهای گوناگون درگیر میکند تا براحتی آنان را به قربانیان اهداف خود تبدیل کند. در یک دوره خطر شوروی بعد از آن خطر صدام سپس القاعده و بهدنبال آن هماکنون نیز تروریسم و اسلامهراسی از طریق رسانههای تحت کنترل سیاستمداران سرسپرده به اقسام راکفلرها به عنوان ابزار ایجاد ترس در مردم آمریکا مورد بهرهبرداری قرار میگیرند. اکنون نیز ایران هستهای و اسلامهراسی در دستورکار قرار گرفته است تا ترس مورد نیاز برای جامعه آمریکایی و جهانی را القا کنند.
از طرفی با شیعههراسی در جهان اسلام، ملتهای مسلمان را از همراهی با ایران اسلامی بازمیدارد و آنان را به خدمت خود میگیرد و از توان جهان اسلام برای مانع شدن از پیشروی اسلام عدالت و اسلام سیاسی استفاده میکند.
علی پوریا
انتهای خبر/