بلاغ نیوز | پایگاه جامع اطلاع رسانی 21 دی 1395 ساعت 19:42 https://www.bloghnews.com/note/258458/کربلای-5-نمایش-غیرت-بچه-بسیجی-ها-سخت-ترین-شرایط-جنگ -------------------------------------------------- عنوان : کربلای 5 نمایش غیرت بچه بسیجی‌ها در سخت‌ترین شرایط جنگ -------------------------------------------------- کربلای 5 نمایش غیرت بچه بسیجی‌ها در سخت‌ترین شرایط جنگ است؛ سختی این عملیات را باید از سه راه مرگ در کانال پرورش ماهی پرسید. سه راهی که مقاومت بچه‌های لشگر ویژه 25 کربلا، 27 محمد رسوال الله(ص) و 41 ثارالله را خوب به یاد دارد. متن : به گزارش بلاغ، اگر تاریخ کشورمان را ورق بزنیم به روزی می‌رسیم که یادآور حماسه عاشورایی فرزندان خمینی کبیر است.  شاید بسیاری ندانند ۱۹ دی ۱۳۶۵ مصادف با چه مناسبتی است اما بر و بچه‌های دوران جنگ این روز را خوب به یاد دارند، روزی که عملیات کربلای ۵ توسط نیروهای جان برکف سپاه و بسیج و با پشتیبانی نیروی هوایی و هوانیروز ارتش همیشه قهرمان جمهوری اسلامی ایران آغاز شد. اگر بخواهیم این عملیات را در یک جمله خلاصه کنیم باید گفت، حماسه عاشورایی کربلای پنج یعنی مقاومت فرزندان آقا روح الله تا پای جان. تنها کسانی می‌توانند از عظمت عملیات کربلای پنج سخن به میان آورند که آتش سنگین توپخانه، هواپیماها و همچنین هلی‌کوپترهای ارتش عراق در کانال پرورش ماهی، شهرک دوعیجی، بوارئین، نهرجاسم و... را لمس کرده باشند. آتش سنگینی که جز ایمان نمی‌توانست در مقابلش ایستادگی و مقاومت کند.   شاید سخن گفتن از عملیات نفس گیر و طاقت فرسای کربلای پنج به زعم برخی راحت باشد اما آنهایی که در برابر پاتک‌های سنگین گارد همیشه خشمگین ریاست جمهوری عراق مردانه ایستادند و مقاومت کردند می‌دانند منظور از پاتک‌های سنگین گارد ریاست جمهوری عراق یعنی چه؟ کربلای پنج نمایش غیرت بچه بسیجی‌ها در سخت‌ترین شرایط جنگ است؛ سختی این عملیات را بایستی از سه راه مرگ در کانال پرورش ماهی پرسید. سه راهی که مقاومت بچه‌های لشگر ویژه ۲۵ کربلا، ۲۷ محمد رسوال الله (ص) و ۴۱ ثارالله را خوب به یاد دارد مقاومتی از جنس ایمان به خدا، غیرت و مردانگی. به یاد دارم با هر ترفندی که می‌شد از بیمارستان ۱۷ شهریور شهرستان آمل فرار کردم و خود را به هفت تپه رساندم برق چادر فرماندهی گردان روشن بود سلام کردم و رفتم داخل، دیدم شهید اردشیر رحمانی جانشین گردان، مرحوم مهندس علی حسین‌زاده و .... مشغول جمع‌آوری وسایل خود هستند.   از چهره آنها می‌توانستی بفهمی که از دیدن من تعجب کردند؛ پس از سلام و روبوسی پرسیدند دوستان آدرس شما را بیمارستان داده بودند از احوال حاج آقا مقدس فرمانده گردان که وی نیز در کربلای ۴ مجروح شده بود پرسیدند و ... کل ماجرا را برایشان توضیح دادم از آنها پرسیدم چه خبر؟ گفتند می‌رویم شلمچه، امشب عملیات است.     باورم نشد اما وقتی جدیت آنها را در این رابطه دیدم فهمیدم حرف‌هایشان جدی است و گفتم یا علی من هم با شما می‌آیم درحالی‌که به دلیل پاره شدن یکی از بخیه‌های پایم، شلوارم خونی شده بود حاج علی و اردشیر عزیز با دیدن این صحنه گفتند تو که هنوز زخم‌هایت خوب نشده کجا بیایی؟ و ...  نماز را خواندیم و پس از خوردن صبحانه‌ای مختصر به سمت شلمچه حرکت کردیم وقتی به اهواز رسیدیم و از سه راه سوسنگرد به سمت جاده اهواز_خرمشهر مسیرمان را طی کردیم شکم به یقین مبدل شد زیرا تا آن لحظه همچنان فکر می‌کردم شوخی می‌کنند و احتمال می‌دادم به علت حضور نیروهای گردان در خط پدافندی ما هم به آن مکان می‌رویم. اما شلوغی جاده اهواز_ خرمشهر از عملیات بزرگی در پیش رو نشان می‌داد.   در نخستین پست ایست و بازرسی جاده اهواز_ خرمشهر که پس از کارخانه نورد اهواز قرار داشت توانستیم با حکم  ماموریتی که شهید رحمانی نشان‌شان داد عبور کنیم و مهندس حسین‌زاده به دلیل درد کمری که اردشیر  را اذیت می‌کرد، پشت فرمان نشست.باید گفت حاج علی در رانندگی سرعتش کمتر از اردشیر نبود تا جائیکه آدم احساس می‌کرد درون هواپیما نشسته است. مسیر را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشتیم تا آنکه به جاده‌ای که دژ مستحکمی به عرض و ارتفاع تقریبا سه متر و به طول چند کیلومتر امتدادش بود، رسیدیم، جاده‌ای که به جاده شلمچه معروف بود و تا خرمشهر نیز فاصله چندانی نداشت.جنب و جوش زیادی در این جاده بود نیروهایی با تمام تجهیزات نظامی که نشان می‌داد برای عملیات آماده می‌شوند.   جاده خاکی که زیر دژ آن سنگرهای انفرادی وجود داشت و در آن سنگرها برای رزندگان به تمامی کاخ‌ها و هتل‌های لوکس دنیا می‌ارزید بچه بسیجی‌های باصفایی حضور داشتند که معلوم نبود کدام یک تا ساعاتی دیگر شهید می‌شوند. به یاد دارم چند بار با خودم کلنجار رفتم که نکند خدای ناکرده بار دیگر سرنوشت کربلای چهار در انتطارمان باشد، اما هر بار می‌گفتم به دلت بد راه نده انشاالله خدا هوای همه را دارد.   در حال و هوا خودم بودم که به مقرمان، زیر همان دژ، رسیدیم نخستین کسی را که در آن لحظه دیدم سعدی تقوی‌پور بود. از خودرو پائین آمده و با وی مشغول سلام و احوالپرسی شدم، سراغ حاج آقا مقدس، قنبر عبدی‌نژاد عمران، شهید مصطفی قنبری( در عملیات کربلای هشت به شهادت رسید) و اسماعیل حیدری را که در عملیات کربلای ۴ مجروح شدند، را از من گرفت در همان حال به یک باره یحیی کثیری، شهید ناصر صادقی، شهید محمود اریحی را دیدم و لحظاتی سرگرم احوالپرسی و روبوسی با دوستان شدم، آنها نیز ابتدا از حال و روز حاج آقا مقدس و دیگر مجروحان گردان پرسیدند.   داخل سنگر شدم اما هنوز دقایقی از آن نگذشته بود که شهید رحمانی فرمود احمد جان برو مخابرات لشکر و رمز و کد بی‌سیم را تحویل بگیر، بههمراه یکی از بچه‌ها با تویوتا رفتم و کد و رمز را تحویل گرفتم اما خیلی سریع برگشتم اگر چه برای دقایقی هم با دوستان مخابرات لشکر مشغول صحبت شدم. به دستور شهید رحمانی تمام بی سیم چی‌های نفربر و بچه‌هایی که در مخابرات گردان کار می‌کردند به سنگر ایشان فراخوانده شدند و قرار شد کد و رمز بی‌سیم را تحویل آنها داده و توجیه لازم درباره رعایت مسائل امنیتی در استفاده از بی‌سیم را به هنگام عملیات یادآوری شد. شاید گفتن از آن لحظات خیلی راحت باشد اما بیان خاطراتش پس از گذشت ۳۰ سال از آن عملیات و لحظات تلخ و شیرنش کار آسانی نیست. به یادم دارم غروب آن روز به همراه حاج علی حسین‌زاده، سعدی تقوی‌پور، شهید اردشیر رحمانی و .... به نقطه‌ای که قرار بود عملیات از آنجا آغاز شود، رفتیم؛ ماموریت گردان توسط آقا مرتصی قربانی (فرمانده لشگر ۲۵ کربلا) و شهید طوسی فرمانده اطلاعات و عملیات لشگر به ما ابلاغ شد. تا قبل از آغاز عملیات سکوت سنگینی در خط حاکم بود و از آن آتش سنگینی که قبل از عملیات کربلای چهار دیدیم، هیچ خبری نبود. قرار شد به محض شکسته شدن خطوط اولیه دشمن سه دستگاه از نفربرهای ما وارد آب شده و خودشان را سریع به سنگرهای دشمن برسانند مسئولیت این گروه نیز با مرحوم علی حسین‌زاده بود.   عملیات آغاز شد اگر چه خط به راحتی شکسته نشد اما در نهایت ارتش بعث عراق در مقابل عزم پولادین رزمندگان اسلام شکست را پذیرا شد؛ از سه نفربر، بچه‌های دو نفربر توانستند خودشان را به بالای سنگر عراقی‌ها برسانند و آن لحظه از پشت بی‌سیم خبر شکسته شدن خط اول دشمن را مطلع شدیم اما صدای تیراندازی‌های پی در پی عراقی‌ها نشان می‌داد که به راحتی قصد تسلیم شدن ندارند و بنای کار خود را در مقاومت دیوانه‌وار تنظیم کرده بودند اما در نهایت دشمن نتوانست به مقاومت خود ادامه دهد و سرانجام مجبور به پذیرش شرایط موجود شد. هر چه به زمان صبح نزدیک می‌شدیم آتش سنگین دشمن نیز کل منطقه عملیاتی را زیر پوشش خود قرار داده بود و لحظه‌ای از حجم بی‌شمار آتش دشمن قطع نمی‌شد. وجب به وجب خطوط شلمچه زیر آتش توپخانه، کاتیوشا و خمپاره اندازها قرار داشت، به قول بچه‌ها عراقی‌ها مثل دیوانه‌ها به هر سو آتش می‌ریختند. تمام جاده‌های مواصلاتی پشت سر ما هم که در تیررس دشمن قرار داشت از این حجم سنگین آتش عراقی‌ها بی بهره نشد. قرار شد قبل از طلوع آفتاب به اتفاق شهید محمود کریمی که در نبود حاج آقا مقدس فرماندهی گردان را در اختیار داشت و  شهید رحمانی جانشین گردان به جلو برویم. بی‌سیم را برداشته و به سمت خط اولی که شب قبل شکسته شد، حرکت کردیم.   تا چشم کار می‌کرد درون آب سیم خاردارهای حلقوی شکل با تله و میله‌های خورشیدی که نزدیکی خطوط دشمن را احاطه کرده بود، خطوطی که شکستن آن راحت  نبوده و جز عنایت خداوند و ایمان بچه‌ها در شکستن آن خطوط نمی‌توان چیز دیگری برای آن تصور کرد.   در حالی که یک لحظه آتش دشمن قطع نمی‌شد به هر طریقی بود توانستیم خودمان را به خط برسانیم که تازه سر و کله هواپیماهای دشمن در منطقه پیدا شد و آنها نیز در حال بمباران وسیع تمامی منطقه عملیاتی بودند.   هم‌زمان هلی کوپترهای توپدار دشمن نیز فعالیت خود را آغاز کردند، آتش وسیعی که دشمن در خط ایحاد کرده بود انگار در یک منطقه کشاورزی و به جای تراکتور برای شخم زدن با حجم وسیعی از آتش توپخانه و .... روبرو هستیم و فکر می‌کردیم گلوله‌ها در فضای منطقه با همدیگر برخورد می‌کنند.   تا به آن لحظه حجم آتش دشمن را به آن گستردگی ندیده بودم حتی از حجم آتش عملیات والفجر هشت نیز بیشتر بود. وقتی هواپیماها و یا هلی‌کوپترهای خودی برای حمایت و پشتیبانی در آسمان منطقه پرواز می‌کردند، به همدیگر می‌گفتیم خدا کند این گلوله‌های توپ و یا خمپاره به آنها برخورد نکند.   در این عملیات انصافا نیروی هوایی و هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران مثل عملیات‌های دیگر کاری کردند، کارستان که در تقویت روحیه بچه‌ها تاثیر بسیار زیادی گذاشت.   تازه در خط مستقر شدیم که دیدم در میان آن آتش سنگین دشمن فردی در حال آمدن به خط است، تعجب کردم وقتی کمی جلوتر آمد به نظرم آشنا بود تا آنکه چهره‌اش بیشتر نمایان شد؛ دکتر یزدان پناه خودمان است که در بیمارستان ۱۷ شهریور آمل به من گفت می روم عملیات و  منهم گفتم زودتر از شما در خط هستم. سلام کردم از دیدنم تعجب کرد و گفت مگر دیوانه‌ای اینجا چه می‌کنی؟ گفتم به یاد دارید گفتم زودتر از شما در خط هسنم گفت زخم‌های پایت را چه کردی؟ شلوارم را بالا زدم دکتر نیز باند را باز کرد و بی‌درنگ گفت باید بروی عقب اینجا پایت عفونی می‌شود، گفتم شما فقط بخیه‌ها را در بیاور مابقی آن را خودم حل می‌کنم. با نگاهی تعجب‌آمیز به زبان آملی گفت، ریکا مگه ته گجی، خلی؟ مثل اینکه ته حال خار نیه؟ منظورش این بود که باید بروم عقب هرچه اصرار کرد قبول نکردم تا آنکه در نهایت تسلیم حرف‌هایم شد و در حال  ضدعفونی کردن زخم‌هایم با بتادین بود که سر و کله هواپیمای پی سی هفت عراقی روی سرمان پیدا شد.   شاید اغراق نباشد اگر بگویم بچه‌های گردان مکانیزه در این عملیات سنگ تمام گذاشتند و در مقابل دشمن با موشک ضدزره همانند یک نیروی واحد موشکی کار کردند؛ در کنارش با خشایار و پی ام پی کار حمل شهدا، مجروحان را در قالب بهداری و تعاون و همچنین کار رساندن آذوقه و مهمات که بخشی از وظایف واحد تسلیحات و یا تدارکات بود نیز انجام دادند. حتی در برخی موارد وقتی فرمانده‌هان یگان‌های پیاده شهید و یا مجروح می‌شدند بچه‌های مکانیزه کار هدایت بچه‌های پیاده را در پاتک‌های کمر شکن ارتش عراق به عهده داشتند. نمی دانم چه اسمی را برای این بچه‌های پرتلاش اما بی‌ریا انتخاب کنم، بچه‌هایی که در بینشان کسانی بودند که تا آخر عملیات اگر چه مجروح هم شدند اما در خط ماندند ولی حاضر نشدند به عقب بروند.   ای به فدای شهدای گردان مکانیزه، شهدایی که از هر کدامشان خاطرات زیادی در ذهن تک تک همسنگران‌شان باقی مانده است. آری نزدیک به ۷۰ روز نیروهای گردان مکانیزه در خط کانال پرورش ماهی شبانه‌روز جنگیدند و با تقدیم نزدیک به ۳۰ شهید و ۶۰ مجروح از اقتدار جمهوری اسلامی ایران دفاع کردند. باید یقین داشت که به هیچ عنوان نمی‌توان حماسه عزیزان گردان مکانیزه از لشکر ۲۵ کربلا در این عملیات را در در چند جمله خلاصه کرد اما جا دارد یادی کنیم از حماسه‌سازان عاشورایی این گردان در کربلای پنج که برای همیشه آسمانی شدند. شهیدان اردشیر رحمانی جانشین گردان، مجید شمس فرمانده گروهان پی ام پی، ناصر صادقی، خلیل طهماسبی، محمود طاهری، بهرام فلاح، محمود اریحی، سیدمهدی موسوی، حسین رضائیان، علی گرائیلی، علی میربخشی، حسن کارآمد، مرتضی هوشیاران،عباس خانجانزاده، صادق شکری، جواد صوفی، مصطفی قنبری، احمد خوشحال، اسماعیل مهاجر، عبدالله قره چماقلو، محمود سرگزی، تقی احمدی، و..... یاد و نام همه شهدای عملیات کربلای پنج به ‌ویژه شهدای گردان مکانیزه لشکر ۲۵ کربلا همواره گرامی باد.