BLOCK}']['func'] = 'Get_Polls_Content'; $conf['{POLL_GENERAL_BLOCK}']['prms']['section_id'] = 0; ?>BLOCK}']['func'] = 'Get_Polls_Content'; $conf['{POLL_GENERAL_BLOCK}']['prms']['section_id'] = 0; ?>بلاغ نیوز | پایگاه جامع اطلاع رسانی 15 دی 1395 ساعت 8:52 https://www.bloghnews.com/news/257196/وقتی-ورزشگاه-به-روی-گولاخ-باز-می-کنند -------------------------------------------------- عنوان : وقتی در ورزشگاه ها را به‌روی «گولاخ»ها باز می کنند -------------------------------------------------- ماجرای بوقچی‌ها در فوتبال ایران به خاطر اتفاقاتی که رخ داده، دوباره داغ شده است. بار دیگر اهالی فوتبال، سایه سنگین و شوم بوقچی‌ها بر این رشته جذاب را حس کردند و این اتفاق، باعث ایجاد تشنج در فوتبال شد. متن : به گزارش بلاغ، حضور بوقچی‌ها اما به همین درگیری‌های عادی ختم نمی‌شود و داستان‌های زیادی به خاطر آن‌ها، در فوتبال ایران رقم خورده است. این افراد که معمولاً اهل دعوا و بزن بزن هستند، درست وقتی پای‌شان به ماجرای فوتبال ایران باز شد که مدیران و مربیان دیگری، در را برای این «گولاخ‌ها» باز کردند وگرنه آن‌ها چیزی بیشتر از شرورهای خیابانی نبودند! ماجراهایی که در ادامه می‌خوانید، فقط بخش کوچکی از مسائلی است که بوقچی‌ها در فوتبال ایران و به خاطر خط گرفتن از دیگران، رقم زده‌اند (البته نه همه آن‌ها). ارتباط بند کفش و فحاشی به یک آدم با شخصیت این موضوع برای سال‌ها، یک مثال در فوتبال ایران بود. بازیکنی که حالا دیگر برای خودش مربی شده، یکی از اولین آدم‌ها بود که به دنبال استفاده از بوقچی‌ها برای رسیدن به اهداف خود بود. این ‌فرد وقتی بازیکن بود، با بوقچی‌ها هماهنگ کرد که هر‌گاه برای بستن بند کفش خود در زمین، خم شد، بوقچی‌ها از روی سکو، مردم را مجبور کنند علیه یک مربی باشخصیت فحاشی کنند. او وقتی مربی شد نیز این مدل هماهنگی با بوقچی‌های محبوبش را از یاد نبرد و این بار، هر وقت روی نیمکت به سمت سکوها برمی‌گشت، بوقچی‌ها وظیفه داشتند او را با شعارهای پرطمطراق تشویق کنند. کتک زدن اسطوره برای شادی دیگران در باشگاه دیگری، یک بوقچی چنان قدرتی پیدا کرده بود (همچنان نیز این قدرت را در اختیار دارد) که موفق شد دست روی اسطوره آن باشگاه که سرمربی وقت تیم هم بود، بلند کرده و آقای محبوب و مشهور را با مشت بزند. این بوقچی با کمک دوستان خود، یک باشگاه بزرگ مملکت را به بازی گرفته و از روی سکوها، با هدایت افراد دیگر و به قصد حمایت از مدیران محبوب خود، هر شعاری که دل‌شان خواست سر دادند و کار به جایی رسید که بیانیه نوشتند و از روی همان سکوها علیه سرمربی تیم، در حین بازی خواندند. دعوای ساختگی و شکایت مربی خارجی یک مربی خارجی چند سال قبل با قراردادی باورنکردنی و بسیار سنگین از لحاظ مالی به ایران آمد اما نتایج بدی گرفت. باشگاه به این مربی، پیشنهاد جدایی داد اما مدیران باشگاه می‌دانستند اگر او را اخراج کنند، باید مبلغ بسیار زیادی بابت غرامت قرارداد پرداخت کنند، از این ‌فرد خواستند استعفا بدهد و برود که مربی، این پیشنهاد را نپذیرفت. دو شب بعد، بوقچی‌های این باشگاه بزرگ مقابل هتل محل اقامت مربی، درگیری شدیدی به راه انداختند تا مربی خارجی از ترس، شبانه ایران را ترک و یک شکایت ۸۰ صفحه‌ای علیه باشگاه ایرانی تنظیم کند! بوقچی شهرستانی، به شرط چاقو یک بوقچی در شهرستانی که تیم مهم آن، مدتی است به لیگ یک سقوط کرده، عادت داشت با چاقو روی سکوها می‌ایستاد و هواداران فوتبال را مجبور به تشویق تیم محبوبش می‌کرد. البته در این مورد، نیروهای انتظامی بارها به این بوقچی بابت رفتارهایش تذکر داده و اقدامات قانونی داشتند اما مشکل اینجاست که هر مدیری به آن باشگاه می‌رفت، به خاطر ترس از این بوقچی، به حمایت از این‌ فرد می‌پرداخت! شعار ندهی سرت را می‌بُرم مدل دیگری از این ماجرا، روی سکوهای تیمی از جنوب کشور رخ داد. فردی با لقب عجیب و غریب «قاتل»، بوقچی این تیم جذاب برای اهالی فوتبال است! او روی سکوها، بدون توجه به فوتبال و رو به تماشاگران می‌ایستد و هر‌گاه متوجه شود تماشاگری نسبت به شعارهایی که مد نظر این بوقچی است، بی‌اعتنایی می‌کند، آن تماشاگر را تهدید به قتل می‌کند و شاید به همین خاطر است که لقب قاتل را به خود اختصاص داده است. من تعیین می‌کنم با چه کسی صحبت کنی! یک بوقچی دیگر که این بار در تهران حضور دارد، شبیه مدیربرنامه‌های بازیکنان تیم مهم پایتخت عمل می‌کند. او کلید منزل دو بازیکن جوان را در اختیار دارد و مهمانانش را به منزل این دو بازیکن بخت برگشته می‌برد. وقتی آن‌ها برای بازی‌ها به شهرستان می‌روند، بوقچی‌ها صاحب منزل، اتومبیل و حتی کارت عابربانک این بازیکنان هستند و خوش می‌گذرانند. بدتر اینکه، همین بوقچی‌ها تعیین می‌کنند آن بازیکنان با چه رسانه‌ها و خبرنگارانی مصاحبه کنند! لگد زدن آزاد و مشت حلال است بوقچی در فوتبال مملکت داشتیم که با باشگاه‌ها قرارداد می‌بست تا نوجوانان را از مدرسه‌ها به ورزشگاه ببرد. اگر نوجوانی به حرف‌های این بوقچی در زمان بازی‌ها گوش نمی‌داد، با چک، لگد و مشت‌های او مواجه می‌شد. بنده‌‌های خدا، واقعاً به خاطر دیدن یک بازی آزار می‌دیدند. پخش شماره و مدیریت فضای مجازی حالا البته این بوقچی‌ها مدرن شده‌اند. روزی، یک بوقچی فقط یک بوقچی بود و به عشق آن تیم، اقدام به تشویق می‌کرد تا بازیکنان در زمین جان بگیرند اما حالا آن‌ها پا به پای تکنولوژی پیش می‌روند و حتی مدیریت فضای مجازی مدیران، سرمربیان و بازیکنان و حتی پیج‌ها و صفحات اصلی یک باشگاه را برعهده دارند. آن‌ها شماره مربیانی که از آن‌ها متنفر هستند را در فضای مجازی پخش می‌کنند تا «زامبی‌های اینترنتی ایرانی» به این مربیان بخت برگشته حمله کنند و کارهای زشت دیگری که از توضیح آن معذوریم، از جمله ایجاد مزاحمت برای کاربران اینترنت با ID باشگاه‌های معتبر ایران! همین‌ها ثابت می‌کند اگر مدیران نخواهند، پای هیچ بوقچی‌ای به فوتبال باز نمی‌شود و آن‌ها توانایی ندارند خودشان را به فوتبال بچسبانند. مدیران بعضاً شهرت‌طلب برای شهرت بیشتر، به بوقچی نیاز دارند و با حمایت سکوها، بر مسندشان می‌مانند. و اما یک خاطره ماندگار همین چند روز قبل بود که جعفر کاشانی رئیس هیأت‌مدیره باشگاه پرسپولیس در یک گپ خودمانی، سری به گذشته زد و برای‌مان تعریف کرد: «در زمان ما، وقتی قرار بود پرسپولیس به یک شهرستان برود تا در لیگ تخت‌جمشید بازی کند، هواداران پرسپولیس در یک قهوه‌خانه معروف در میدان بهارستان کنونی جمع می‌شدند و گلریزان می‌کردند. با آن پول، کسانی که دوست داشتند همراه تیم به شهرستان‌ها بروند، اتوبوس کرایه می‌کردند و برای حمایت از ما عازم می‌شدند. در کنار گلدان نقره‌ای رنگی که این گلریزان برای هواداران صورت می‌گرفت، یک کاسه کوچک هم گذاشته بودند تا هر کس خواست، پول خرد در آن بریزد. این پول خرد متعلق به محمد بوقی بود تا خرج سفرش جور شود. محمد بوقی که حالا فوت کرده، خیلی هم کم‌خرج بود، دو ساندویچ تخم‌مرغ و سیب زمینی می‌خرید و هم