هنگام تحویل سال ۱۳۶۲ در خط مقدم جفیر حضور داشتیم هنوز مدتی از حضورمان در این منطفه نگذشته بود که به پایگاه شهید بیگلوی اهواز مقر گردانهای پیاده لشگر ۲۵ کربلا انتقال یافته و چند روز بعد نیز؛ گردان ما به همراه گردان حمزه سیدالشهدا به فرماندهی شهید ناصر بهداشت به لشگر ۷ ولی عصر (ع) برای اجرای عملیات والفجر ۱ منتقل شد.
تا آنجا که به یاد دارم یک گروهان از تیپ ۵۵ هوابرد شیراز در گردان ما ادغام شده بود همه چیز نشان از عملیات گستردهای را میداد که ساعت و روزش مشخص نبود همه منتظر اجرای این عملیات بودیم تا آنکه در نهایت ساعت 23 مورخ 20 فروردین عملیاتی در شمال غرب فکه با رمز یاالله یاالله یاالله به مرحله اجرا درآمد که به عملیات والفجر ۱ لقب گرفت.
خدا رحمت کند فرمانده گردانمون؛ شهید ذبیحالله عالی را، چه خون دلی خورده بود آن شب در میدان مین زمانی که گروهان ما گرفتار مینهای منظم و نامنظم زیر تپه ١٧٥ شده بود.
صدایش در شدت حاصل از انفجار آتیش سنگین دشمن به سختی شنیده میشد اما گاهی که همان صدای ضعیف او به گوش میرسید نشان از شکسته نشدن خطوط مستحکم دشمن روی تپه را گوشزد میکرد.
فریاد میزد: بچهها بخدا قسم این خط شکسته شود کار دشمن تمام است و...
این در حالی بود که بدجوری در میدان مین زمینگیر شده بودیم.
در خاطرم هست آزاده عزیز ما سردار حاج علی آقا فردوست فرمانده تیپ یک نیز به اتفاق بیسیمچی خود برای لحظاتی در میدان مین، کنارمان حضور داشته و او نیز به دنبال راهی بود که هر طور شده؛ خط شکسته شود.
آنهایی که در طول دفاع مقدس در عملیاتی حضور داشتهاند خوب میدانند اینکه بخشی از گردان خط شکن در داخل میدان مین زمین گیر؛ و خط اول دشمن شکسته نشود یعنی چه؟ در واقع آن لحظات یکی از سختترین لحظات در هر عملیات است.
لحظات به کندی در حال سپری شدن بود تا آنکه سرانجام جمعی از بچههای گروهان ما به هر طریقی که بود توانستند از میدان مین عبور کرده و خودشان را به بالای تپه برسانند در حالی که جمعی دیگر از بچهها در همان نقطه به شهادت رسیده بودند.
باورش سخت بود شهیدان بیآزار، علی قمی، سعیدالدین حسینی، قربان نائیجیان، مجید باخیره، کریمیو ... که لحظاتی قبل با هم وارد آن منطقه شده بودیم در همان نقطه برای همیشه آسمانی شدند تا نشان دهند دستیابی به امنیت؛ حفظ عزت و سربلندی ایران اسلامیخون میخواهد.
خدا میداند که آن شب چه خون دلها خورده شد تا گردانمون خط اول دشمن را شکسته و سنگرهای روی آن تپه را فتح کرد اما سختترین لحظات، زمانی بود که به همراه جمعی از مجروحین در حال عبور از کانال فکه بودیم، کانالی که تا چشم کار میکرد پر از شهید بود.
خوب یادم مانده؛ بچههای حمل مجروح در داخل کانال به همدیگر میگفتند این یکی زنده است این را هم با خودمان ببریم عقب و...
درست متوجه نشدم در میان آن همه آتش سنگین دشمن که بر بالا و اطراف کانال اصابت میکرد؛ چگونه به عقب انتقالم دادند اما همین قدر یادم هست که صدای شهدا به خوبی شنیده میشد صدایی که نشان میداد آخرین صداهایی است که از حلقوم آن شهدا بلند میشود اما کاری از دست کسی بر نمیآمد.
آری اکثر آن شهدا و حتی بسیاری از مجروحین این عملیات در آن کانال ماندند تا بعدها بهانهای باشد برای این که نسل بعد از جنگ بداند، فرزندان خمینی کبیر چگونه با چنگ و دندان از این سرزمین و نظام مقدس جمهوری اسلامیایران دفاع کردند.
بدانند که این انقلاب ارزان و مفت به دست نیامده است.
بدانند که حفظ این نظام و انقلاب که از ابتدای پیروزی خود با انواع و اقسام حیلهها و نیرنگ دشمنان در امان نبوده است؛ برای بقاع خود همچنان خون میخواهد و....
یاد همه شهدا خصوصاً حماسه آفرینان عملیات والفجر یک گرامیباد.