به گزارش
بلاغ، تولیدات هر روزهی خودرو در کشور، واردات خودروهای ساخت کشورهای اروپایی و آسیایی سبب شده است که هر روز خیابانهایی شلوغ و پرالتهاب را مشاهده کنیم.
شاید دیدن منظرهای بدون حضور خودرو خیلی سخت باشد و اصلاً نتوان تصور کرد انسان بدون خودرو بتواند زندگی کند.
این بدعت شاید یکی از بدترین عادتهایی بوده که تکنولوژی به انسان نزریق نموده و از آن روز رفته رفته انسان به سوی اعتیادی کشنده سوق داده شده است و کمتر کسی را اینروزها میتوان یافت که نخواهد از خودرو استفاده کند.
انسان روزها تلاش میکند تا یک تعطیلات با متقبل شدن هزینههایی، ساعاتی را در طبیعت سپری کند و به قول خودش آرامش روحی کسب نماید و خستگی روزها تلاش را از تن به در کند.
اما همین انسان فراموش میکند که روزگاری شهرها و روستاها، خودشان دلیلی بودند برای آرامش و شاید انسان امروزی یادش نباشد که روزگاری حیاط هر خانه به مقدار یک جنگل پر از درخت، روح انسان را صیقل میداد و آرامش، بزرگترین هدیهی سفرهی انسان بود.
ما را چه شد که اینروزها هیچکداممان اعصاب آرام نداریم و هرکداممان به نوعی درگیر افکار خطرناک شدهایم. شاید در آن روزهای خوش آب و هوای گذشته، درست در وقتی که همهی افراد به خوشی مشغول گذراندن مهمانیهای شب نشینی خود بودند و خیالشان از بابت فردایشان آرام بود، هیچ کس فکرش را هم نمیکرد روزی تا این اندازه شاهد افزایش بیماریهای روحی و روانی شویم.
شاید آن روزها، سرطان جزو عجیبترین بیماریها بهشمار میآمده و اما اینروزها، سرطان جزو تنقلات سفرهی هفت سین این سرزمین شده است.
از لحظهای که انسان صنعتی شدن را به سنتی بودن ترجیح داده، هرگز در تلاش نبوده تا فرهنگ درست صنعتی بودن را هم در کنارش آموزش ببیند.
روزهای آغازین ورود تلفن همراه به ایران کسی حتی به طور اتفاقی فکرش را نمیکرد روزی سرزمین ایران اینچنین گرفتار اعتیاد به استفاده از تکنولوژی شود و دیگر این مستطیل هوشمند، وسیلهای لوکس و مخصوص عدهای خاص نباشد و شاید آنروزها که اربابان حلقه به دور مظفرالدین شاه خوشحال و خرامان از ورود اولین اتومبیل به ایران شادانه کف و سوت میزندند هرگز فکرش را نمیکردند که روزی همین ایران به بیماری خودرو محوری دچار خواهد شد و از آن به بعد دیدن طبیعت و حس آرامش تنها در سفرهای روزهای تعطیل میسر خواهد بود.
در این زمان که گرفتار هستیم مدیران و گردانندگان اصلی شهرها حقیقتا باید نگاهی ویژه به این موضوع داشته باشند و نگرشها را باید از خودرو محوری به انسان محوری و طبیعت محوری تغییر داد.
خیابانهای سیاه آسفالتی اینروزها لازم هست اما هرگز واجب نیست، فرق بین لازم و واجب در کارکرد آن است.
مدیران باید بدانند و آگاه باشند که در ازای هر لازمی باید یک واجب اجرا شود و در اینصورت ما از بحران نجات پیدا خواهیم کرد.
اینروزها واجب هست ما کوچههایی نقش بسته از درخت و گل داشته باشیم و سنگفرشی زیبا برای پیاده روی و به گونهای که روح در آن صیقل ببیند و گویی همچون آیینهای روشن شود.
باید از بسترهای موجود همچون دریا و جنگل بهره برد و از نمادهای طبیعی در شهر استفاده کرد تا انسان به حقیقتی واقعی که وجودش پیوسته به آن نیاز دارد برسد.
انسان تلاش میکند تا سعادتمند باشد و بهشت را در آن دنیا سهم خود ببیند اما این روزها زمین را به جولانگاه خودروها و ماشین دودیها تبدیل نموده آیا خدا براحتی بهشت زیبا و پر از آب و گل و درخت را به این انسان ماشینی شده و مصنوعی میدهد؟
باید و هزاران باید را تکرار کنیم تا مدیران نگرشها را تغییر داده و به جای گسترش فضا و بستر برای خودروها و فراهم آوردن استفادههای غیر ضروری از خودرو فضا را به گونهای آماده سازند تا انسان خود را در بهشت تصور کند و برای دیدن بهشت واقعی هر لحظه لحظهها را بشمارد.