به گزارش
بلاغ، انقلاب اسلامی ایران در سال ۵۷، اولین و نه آخرین همدلی ایرانیان در مقياس ملی و سراسری بود. در جنگ هشتساله نیز بخشی از آن همدلی شگفت و بیمانند به منصۀ ظهور درآمد؛ اما پسازآن دیگر پراکندگی بود و نزاع و چنددستگی حاد و بدون درک ملی از ابر مشکلات کشور.
اختلاف در دیدگاههای سیاسی در میان مردم یک کشور، بسیار طبیعی است؛ اما آنچه در ایران رخداده است، گرایش اختلافات نظری بهسوی اقدامات عملی علیه یکدیگر تا سرحد حذف کامل است.
اکنون همگرایی ملی و سراسری ایرانیان در هیچیک از امور حیاتی کشور در تصور نمیگنجد؛ حتی در مسائلی مانند مقابله با خشکسالی کشنده. آن همگرایی و این واگرایی، دلایل بسیاری دارد که برخی عام و بینالمللی است و برخی ویژۀ ایران.
انقلاب ۵۷، مجالی بود برای ظهور برخی روحیات ایرانیان که مهمترین آنها «دشمنی با دولتها» و «بیاعتمادی به حاکم» است.
در سیاست ایرانی، جراحی تنها راه درمان است. دولتها یا باید مطلوب مطلق باشند یا باید بروند. راه سوم در اندیشۀ سیاسی ایرانیان، متهم به سازشکاری و محافظهکاری و خیانت است.
هنوز در، بر همان پاشنه میچرخد. از مشروطه تا اکنون، آن مقدار نیرو و سرمایۀ ایرانی که صرف حذف و ستیزهای داخلی و خارجی شده است، اگر در مسیر اصلاح و سازندگی قرار میگرفت، اکنون ایران کشوری الگو برای منطقه بود؛ نه آنکه مسابقۀ ایران هراسی در جهان به راه بیفتد و اکثر کشورهای اسلامی در ما به دیدۀ عبرت بنگرند.
دولت ستیزی و دشمنی با حکومتها در ایران، سابقۀ هزارساله دارد؛ زیرا شیعه در تاریخ اسلام همواره حزب مخالف اکثریت و دولتها بوده است. «این سابقۀ پیشین تا روز پسین باشد»؛ حتی درزمانی که دولت شیعی و صد درصد ایرانی بر سرکار آمده است.
ایران هیچگاه مستعمره نبوده است؛ اما ایرانی هیچگاه نپذیرفته است که مشکل او در ساختارهای داخلی است، نه در دخالتهای خارجی یا رخدادهای سیاسی.
ایرانی حتی آنگاهکه حکومت را در دست میگیرد، باز مخالف حکومت است و از زیر بار مسئولیتهای حاکم فرار میکند؛ چون مخالف حکومت و منتقد دولتها بودن، هم با روحیات او سازگارتر است و هم بسیار آسانتر از پاسخگویی است.
روحیۀ ضد حکومت در میان ایرانیان، طبیعت ثانوی آنان شده است و به همین دلیل، معنای متبادر از اصلاح امور در ایران، تغییر حکومتها یا دولتها است؛ حالآنکه مهار قدرت در تغییر صاحبان قدرت نیست؛ در تقسیم آن است و تقسیم قدرت، دشوارترین و پیچیدهترین کنش سیاسی ملتها است.
دولتهای ایرانی نیز تا وقتیکه از پشتوانۀ نفت برخوردارند، مردم را به شمار نمیآورند. کشورداری در ایران، یعنی فروش نفت و تقسیم نابرابر و ناقص آن در میان مردم. همین.
پس رشد اقتصادی در بازار آزاد، هرگز دغدغۀ هیچ دولتی نخواهد بود و هیچ دولتی برای تجارت ملی و سرمایهگذاری داخلی و خارجی برنامهریزی گسترده و جدی نمیکند؛ چون اقتصاد آزاد به سیاستباز و آزاد میانجامد و در این نوع سیاست، حکومت بخشی کوچک از قدرت ملی است، نه همۀ آن.
این جداسری میان ملت و دولت در ایران، گاهی به انقلاب انجامیده است و گاهی به قهر ملی؛ بنابراین ایران همیشه یا در حال انقلاب بوده است یا در دورۀ مقاومت منفی. این آبشور با خلایق میرود تا نفخ صور؛ یعنی تا زمانی که فرهنگ کار و کوشش بر نفت خواری دولت و ملت غلبه کند؛ اگر فرصتی باقیمانده باشد.