به گزارش
بلاغ، مریدی بر شیخی وارد شد و گفت: یا شیخ! سوالی پیش آمده، با تدبیر خود پاسخی گوی تا مرا از جهل و نادانی برهانی و نور امید را بر دل تاریکم بتابانی، ولی یا شیخ وُژداناً تدبیر و امیدت همانند دولت نباشد.
شیخ بر مرید پرسشگر نگاهی از پایین تا بالا بینداخت و بگفت: باز که تو پیدات شد ای زگیل! پاسخت را میدهم اما تو همچنان نادان خواهی ماند، در ضمن من دیگر در آپارتمان ساکنم، بعد از گرفتن جواب نعره بزنی، دندانهایت را با انبردست میکشم، حالا بپرس ببینیم.
مرید شیخ را گفت: شیخا! چگونه است که از استقرار این دولت؛ قیمتها همواره سیر صعودی دارد و آنها را قصد نزول نیست؟
شیخ پرسید: تا به حال از کوهی بالا رفتهای؟
مرید پاسخ داد: بله یا شیخ، هر هفته با مریدان کارمان است که به کوه برویم و سپس در کافه کوهستان جوج و کوبیده بزنیم، اما این چه ربطی داشت؟
شیخ گفت: آدمی هنگام بالا رفتن از کوه، بسیار سختی و مرارت میکشد و بعضی وقتها پاهایش توان رفتن ندارد، در بین راه غذایی میخورد تا توان ادامۀ مسیر را داشته باشد، اما موقع بازگشت در سرازیری که قرار میگیرد، قِل قِل خوران پایین میآید، این را که قبول داری؟؟
مرید گفت: بله یا شیخ، ما با مریدان دیگر موقع پایین آمدن، همچون خرگوشها جست و خیز میکنیم.
شیخ ادامه داد: این تدبیر پیچیدۀ دولتی تدبیرمحور و امیدوار است که به کوری چشم حسودان، وقتی قیمتها به نقطۀ اوج خود یعنی به قله رسید، یک پس گردنی بزنندش و از آن پس همینطور قیمتها قِل قِلی پایین بیاید.
مرید پرسید: یا شیخ! پس کِی قیمتها به قله میرسند؟
شیخ گفت: به نظرم مردم باید دولت را تا رسیدن به این نقطۀ اوج یاری رسانند، یعنی باید تظاهرات کنند و در شعارهایی ساختارشکنانه، بله! ساختار شکنانه؛ افزایش قیمتها را طلب کنند، اینگونه هم دماغ آنور آبیها میسوزد و هم دولت دلش قرص و محکم میشود که مردم از او حمایت میکنند.
مرید زگیل بار دیگر پرسید: یا شیخ، حالا نمیشود دولت از همینجا قیمتها را ول کند!؟؟
شیخ گفت: مگر نه این است که رئیسجمهور گفته بود ما در نیمۀ راهیم، ای اَبله! خوب اگر از همینجا قیمتها را ول کند که نمیشود، قیمتها زمین میخورند و به جای سالم پایین آمدن کمرشان میشکند، آنوقت جواب بابا ننۀ قیمتها را تو میدهی؟؟
مرید گفت: خوب کمرشان بشکند، مگر چه میشود؟ همه همین را میخواهند.
شیخ پاسخ داد: دِ آخه کودن! فقط کمر شکستن و علیل شدن که نیست، آمدیم و سر قیمت به یک سنگ خورد رفت توی کما و یا مرگ مغزی شد، آنوقت باید چه کار کرد، دیگر نمیشود قیمتها را پایین آورد، تا قیام قیامت همانطور میماند.
شیخ در ادامه روشنگریهایش بفرمود: ما باید امیدوار باشیم که قلهاش از اِورست بلندتر نباشد زیرا با این حرکت لاکپشتی، نه عمر دولت تدبیر کفاف فتح قله را میدهد و نه عمر ما. از لاکپشتها تقاضا میکنیم سریعتر بروند.
مرید اشکریزان از شیخ اجازه خواست تا با بقیه مریدان که بیرون منتظر بودند نعره بزنند، شیخ خود تاب این مصیبت عظما را نیاورد و نعرهای جانسوز بِزد که سبب شد مدیر ساختمان عذرش را بخواهد، از مدیران گرامی در تمامی آپارتمانها تقاضا میشود رعایت ملت را بکنند و بگذارند دلشان با نعره خالی شود.