۱۴ سالم بودم که در اوایل سال ۱۳۵۹ با قد و قامتی کوتاه حضورم را در بسیج با عنوان دواتگر عضو بسیج به ثبت رساندم.
هنوز چند صباحی از حضورم در میان عاشقان خمینی کبیر نمیگذشت که جنگی نابرابر توسط دیکتاتوری به نام صدام به کشور عزیزمان ایران؛ تحمیل شد.
حضور در جبهه برای دفاع از کیان جمهوری اسلامیایران پیروان آن پیر جماران را هوایی کرده بود اگر چه عقل نیز حکمیجز این انتخاب را نمیتوانست تائید کند.
البته بودند جماعتی که آن روزها تلاش داشتند تا به حکم مصلحت و عذر من درآوردی از عمل به تکلیفی که برایشان واجب شده بود، شانه خالی کنند؛ بههمین دلیل این جماعت مصلحت اندیش و عافیتطلب در طول ۸ سال دفاعمقدس حتی توفیق یک روز حضور در مناطق جنگی را هم پیدا نکردند.
سال ۶۰ بهانهای شد تا با دستبردن روی تاریخ تولد در صفحه اول شناسنامه همانند بسیاری از همسن و سالهایم توفیق ثبتنام برای حضور در جبهه و دفاع از نظام و کشورم ایران، نصیبم شود.
حال بماند که با چه مشکلات زیادی روبهرو شده بودم از گیردادن به هنگام ثبتنام به واسطه کوتاه بودن قدم گرفته تا پر کردن فرمیشبیه به آزمون استخدامیبا سوالات عجیب و غریبش، که برخی از سوالاتش را تا آن زمان نشنیده بودم و از همه مهمتر، تحقیقات محلی که چند روزی طول کشید تا اینکه به اتفاق برداران عزیزم فتحالله علی تبار؛ هوشنگ امیرپور، سید عبدالله فاطمی؛ احمد موسویان؛ حسین نامنژاد، یحیی عسگریپور و... عازم پادگان آموزشی منجیل یعنی پادگان آموزشی تکاوران نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامیایران شدم.
اولین روز حضورم در جنگ برایم باور کردنی نبود زیرا مراحل بسیار دشواری را از زمان ثبتنام تا حضور در سنگر، که با چند کیسه گونی و مقداری الوار و... ساخته شده بود، پشتسر گذاشته بودم سنگری که در بین صاحبان آن؛ صفا و صممیت موج میزد نه دارای سونا، استخر و جکوزی بود و نه از اتاق خوابهای لوکس با تختهای طبیاش خبری بود، اما جماعتی که در آن حضور داشتند؛ همان جمع دوست داشتنی از شهرها و یا روستاهای مختلف این کشور بودند که با اعتقادی واحد و راسخ در مقابل یک دشمن مشخص صفآرایی کرده، تا کوچه و پس کوچههای شهرهایشان مورد تاختوتاز بیگانگان قرار نگیرد.
آری صحبت از بسیج و بسیجیان، صحبت از کسانی است بدون آنکه تابلو و تبلیقات معناداری را برای خود انتخاب کرده باشند، مسیر و راه خود را به درستی تشخیص داده و تا آخر همان مسیر را دنبال کردند؛ مشخصه آنها یک چفیه چند منظوره با مهر و جامهری اهدایی که از سوی هموطنانش به او اهدا شده بود و پلاکی از جنس آلومینیوم بر گردن، که هویتش بر روی آن نقش بسته بود برای او اوراق مشارکت، کارت بازرگانی، خودروهای گران قیمت، بازار بورس، امتیازات آنچنانی، و... معنا و مفهومی نداشت زیرا دنیا در پیش چشمانشان آنقدر کوچک و ناچیز بوده که شاید درک آن برای خیلی از انسانهای امروزی قابل فهم نباشد.
خاک شلمچه و سهراه مرگش در محور کانال پرورشماهی، پاسگاه زید، دشت حمیدیه، تپههای ۱۷۴ و ۱۷۵ شرهانی، آبهای هورالعظیم، هورالهویزه، جزیره مجنون، کارون، کرخه، اروند، ارتفاعات قلاویزان در مهران، کارخانه نمک در فاو، سهراه جفیر، پادگان حمید، دهلاویه، سوسنگرد، بستان، هویزه، فکه، میشداغ، رقابیه، تپههای الله اکبر، شوش، سهراه کرخه، دشتعباس؛،پاسگاه چیلات، صالحآباد، نفت شهر، سومار، میمک، دشتذهاب زبیدات، قلههای سر به فلک کشیده کردستان و.... حماسه دلیرمردان بسیجی را در کنار جان برکفان پاسدار و غیور مردان ارتش خوب به یاد دارد.
آری اگر امروز خاک شلمچه و کانالهای پنج ضلعی و سهضلعیاش با موانع خورشیدی و میدان مین وسیعاش را بخشی از خاک کربلا لقب دادند، به حرمت رزم بیامان بچه بسیجیهای بیادعایی است که با خونشان آن سرزمین مقدس را آبیاری کردند.
کدام مناطق عملیاتی در طول هشت سال دفاعمقدس را میتوان نام برد که پای عزیزان بسیجی به آن مکان نرسیده و خونش در آنجا ریخته نشده باشد. نمیتوان از بچههای بسیج گفت اما از مقاومت مردانه آنها در ام الرصاص و ام البابی و یا در کنار جاده اهواز و خرمشهر و یا دفع فتنههای عظیم و نفسگیر در اوایل انقلاب و حتی پس از دفاعمقدس همچون کوی دانشگاه در سال ۷۸ و یا حوادث تلخ و دور از انتظار سال ۸۸ و یا حضورش به عنوان مدافع حرم در سوریه و عراق، سخن نگفت؟
بسیجی یعنی کسانی که در شدیدترین پاتکهای سنگین دشمن تا آخرین نفر و آخرین فشنگ مقاومت کردند اما به خودشان اجازه ندادند که به دشمن پشت کنند.
نه وابسته به جناحی بودند و نه به حزب و یا گروه سیاسی تعلق خاطر داشتند و نه سیاسیکاری در کارشان معنا داشته و دارد چپ و راست نیز برایشان معنایی نداشته است.
در اهمیت کار بسیج همین قدر بس که بدانیم پیر مرادشان امام خمینی(ره) آرزو میکند که با بسیجیانش محشور شود و یا امام خامنهای عزیز در وصفشان فرموده است: "بسیجی اصلاً احتیاج به محافظه کاری ندارد و به دنبال از دست دادن چیزی نیست. یک کارت عضویت در بسیج دارد که آن هم سند شهادت است."
آری اگر چه در طول هشت سال دفاعمقدس بسیج سیاست را نیز خوب میفهمید اما هیچگاه وارد بازیهایی که در سیاست وجود دارد؛ نشد زیرا دفاع از نطام مقدس جمهوری اسلامی ایران، آرمانها و ارزشهای موجود در انقلاب و... را واجبتر از ورود به بازیهای سیاسی که جز سر و کار گذاشتن و یا فریب مردم نمیتوان نامی برای آن انتخاب کرد؛ میدانست.
تمام آرزویشان رضایت ولیفقیه زمانشان یعنی بزرگ معمار این انقلاب امامخمینی(ره) بود برای همین آنها تمام محاسبات بشری در قرن بیستم را بر اساس معیارهای خود رقم زده بودند.
شک نباید داشت بسیجی امروز همان بسیجی دوران هشت سال دفاعمقدس است و در هر سنگری که ولیامرش فرمان دهد میماند و با همان روش و شیوه از آرمانها و ارزشهای انقلاب دفاع خواهد کرد زیرا در تفکر بسیجی دفاع و حفاظت از ارزشهای اسلامی و انقلاب در هر زمان و مکانی واجب است.
تفکر بسیجی یعنی همت بلند داشتن در کنارش مرگ را با آغوش باز پذیرفتن، تفکر بسیجی یعنی ذلت و زانو نزدن در مقابل دشمن آن هم برای این که به ظاهر امتیازی برایش در نظر گیرد امتیازی که هرگز به آن نخواهد رسید.
تفکر بسیجی یعنی تلاشی حسین گونه و آمادهبودن برای تکرار حماسههای عاشورایی و نترسیدن از کاخها و اتاقهای جنگ شیشهای دشمن
تفکر بسیجی یعنی در اوج گمنامی تحمل شنیدن توهینها و تهمتها از سوی قلم بدستان مزدوری که در روزهای خون و حماسه از استشمام بوی باروت صدها کیلومتر فاصله داشتند اما بعد از جنگ تحلیل گر ماهر و قهاری در رابطه با جنگ شدند.
تفکر بسیجی یعنی اینکه طاقت داشته باشی طعنهها، کنایهها و ظلمی را که یک عده منور فکر غربزده، خود باخته و خود فروخته وطنفروش که هیچ تعهد و علاقهای هم به کشور و نظامشان ندارند را تحمل کرده و در مقابلشان ایستادگی کنی همان وطنفروشانی که اعتقادشان این است از نوک انگشت تا فرغ سر بایستی غربی شویم تا پیشرفت کنیم.
تفکر بسیجی یعنی این که برای حفظ این نظام و آرمانهایش همیشه بایستی در وسط میدان حضور داشته باشی و بدانی که حکومت زورگوی آمریکا، رژیم غاصب اسرائیل، کشورهای اروپایی و حتی غالب حاکمان مرتجع عرب در منطقه،؛ دشمن قسم خورده ما میباشند کشورهایی که از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تا به امروز ثابت کردند، هیچگاه با ما دوست نبوده و نخواهند شد.
تفکر بسیجی یعنی داشتن بصیرت تا آنجا که در شناخت دوست از دشمن شک و تردید به دل راه ندهی.
تفکر بسیجی یعنی آنکه جانت را برای حفط امنیت کشورت در عراق و سوریه به عنوان مدافع حرم بدون هیچ واهمهای فدا کنی و منتظر جنگیدن با دشمنت در داخل خاک خود نباشی اما طاقتشنیدن طعنهها؛ توهینها؛ بدگوییهای یک عده افرادی که حتی جرات شنیدن نام جنگ و دفاع را هم ندارند؛ داشته باشی.
تفکر بسیجی یعنی اینکه گوش به فرمان ولیفقیه زمان خود باشی و در مسیر و اهدافی که او برای حفظ این نظام و سربلندی کشورت ترسیم میکند؛ حرکت کنی.