به گزارش
بلاغ، توجه شما خوانندگان عزیز را به مصاحبهای با آقای محمود احمدینژاد و آقای اسفندیار رحیم مشایی دو نفر از سه نفر گروه بهاری جلب میکنیم.
+ بگذارید با هم راحت باشیم، موافقید شما رو به اسم محمود و شما رو هم به اسم اسفندیار صدا بزنیم، به دور از تعارفات معمول البته!؟
احمدینژاد: نه منو محمود بهار صدا کنی راحتتَرم.
مشایی: منو هم درخت صدا کن، بیشتر دوست دارم.
+: باشه، سوال اول، چرا به حرم حضرت عبدالعظیم رفتید؟
محمود بهار: رفته بودیم زیارت، زیارت رفتن از نظر شما جرمه!!؟؟؟
درخت: نه محمود بهار دروغ میگه، رفتیم کباب کوبیده بخوریم دسته جمعی!
+ : اما رسانهها گفتند که شما برای حمایت از حمید بقایی رفتید اونجا، این درسته؟؟
درخت: عه محمود بهار، زنبیل قرمزی رو میگه!!!!
محمود بهار: وقتی که ما رفتیم اونجا حمید بقایی با زنبیلش اونجا بود، ما با اون نرفتیم.
+: یکبار آقای بقایی رفتند اونجا که به دادگاه نرن، در واقع از دادگاه و عدالت فرار کردن درسته؟؟؟ سوال من اینه برامون بگید چرا رفتن اونجا؟
محمود بهار: مگه من از شما میپرسم شما برای چی رفتید نمیدونم کجا؟؟ انقدر سوال بپرسید که سوال دونتون پاره بشه!
درخت: من میگم، حمید رفته بود خرید کنه، یه مدته خرید خونه افتاده گردنش، اونجا هم یه دونه ارزانسراست، قیمتهاش چند ساله ثابته؛ بالا نرفته، حمید میره اونجا خرید.
+: نه نه! ببینید؛ اصلاً در رسانهها صحبت خرید نبود، صحبت بستنشینی بود، شما رفتید اونجا که کار بقایی رو تایید کنید؟
محمود بهار: بستنشینی کدومه، یه بار من چند سال پیش آبجوش ریخت روپام، چون نمیتونستم لباس بپوشم؛ نتونستم بیام بیرون چند روز تو خونه موندم خوب بشه، گفتن بست نشسته، خانهنشین شده، از این حرفهای مادر عروسی، حمید طفلک رفته بود حاجت بگیره، میخواست دخیل ببنده، جمعیت نذاشتن بره جلو، منتظر موند تا خلوت بشه بره دخیل ببنده، مشکل دادگاهش حل بشه، همین؛ چیز خاصی نبود.
درخت: حمید خیلی آدم معتقدیه، یه بار نیت کرد اگر ناهارش آبگوشت باشه بره برای ریاستجمهوری کاندید بشه هم عمل کردهااا اگر هم عمل نمیکرد آدمیه که قلب پاکی داره.
+: چرا شما همیشه در صحبتهاتون خودتون رو فرزندان پاک ملت میدونید؟؟ توی اون بیانیه که آقای بقایی منتشر کرده هم اومده.
محمود بهار: واسه اینه که؛ من و اسفند و حمید و عموم، هفتهای سه بار میریم حموم خخخخخخخ.
درخت: خخخخخ عه یادته کتاب حسنی نگو یه دسته گل! خخخخخخخ.
+: وااای! تو رو خدا جدی باشید، سوال بعد، چرا به شما میگن جریان انحرافی؟؟
محمود بهار: برای اینکه ما یه روز داشتیم میرفتیم منحرف شدیم و زدیم به جدول و رفتیم تو پیادهرو بعد خوردیم به درختها خخخخخخ.
درخت: آره ما منحرف شدیم زدیم به جدول خخخخخخخخ، یادش بخیر، سرت زخمی شد محمود بهار خخخخ.
+: وااااااااای، بس کنید تو رو خدا، مسخرهبازی در نیارید؛ جدی باشید، سوال بعدی، آقای محمود بهار راسته که شما گفتید اگر قوه قضاییه بخواد دوستانتون رو دستگیر کنه و با نزدیکانتون اینگونه رفتار کنه، باید از روی جناره شما رد بشه؟؟
درخت: من اولش یه چیزی بگم، من نیشگونش گرفتم گفتم محمود بگو از رو نعش من... از رو نعش من، نعش ترسناکتره خخخخخ؛ محمود گفت جنازه خخخخ ما هم گفتیم چرا در گنجه بازه!؟ خخخخ، ملت رفتن رو هوا خخخ.
محمود بهار: آره بابا، تازه میخواستم نفرین هم بکنم، دیدم تو حرم حضرت عبدالعظیم هستیم، نفرین مظلوم هم که میگیره، میخواستم یه نفرین توپ بکنم که بشه نفرین 2018، میخواستم بگم مممممم دستت رو از جلوی دهنم بردارممممممم.
+: نه محمود بهار اگه بگی غیر قابل انتشاره و مجلۀ ما توقیف میشه.
+: خوانندگان عزیز مصاحبه تموم ش...آآآآی ی آآآآآی ی ی درخت شاخهات رفت تو چشمم!