به گزارش
بلاغ، باید در دولت تغییر دکوراسیون میدادیم، پیشنهاد دادند معصومه ابتکار را معاون امور زنان و خانواده کنیم، خودش هم قبلاً خیلی اصرار کرد از توی پرندگان و چرندگان بیاوریمش توی آدمیزادها، ما هم قبول کردیم، البته خیلی هم به او سفارش قانونمداری و اخلاقمداری و اعتدال و اینها را کردیم.
در محیط زیست که بود، هوای اهواز گرد و خاکی، هوای تهران کثیف، یک زن را گذاشتیم که سلیقه داشته باشد، نمیدانیم این چه جور زَنیتی بود.
کاش این جدیده که گذاشتیم با سلیقه باشد، درست است که مرد است ولی از کدبانوگریش خیلی تعریف میکنند، دوست داریم اگر مثل کوکب خانم نشد، مثل شوهر کوکب خانم با سلیقه باشد، هوا را تمیز کند، یه چهار تا گل نجات بدهد، به خرس و پلنگ رسیدگی کند، معصومه که همهاش از این حیوانات زبان بسته چِندِشش میشد.
فکر کنیم سُرب هوای تهران کار دست معصومه داده است، گفتهاند صبحها به جای امور زنان میرود محیط زیست، این همان میان جک و جانوران بود بهتر بود، الان کلاً بنیاد خانواده را متلاشی میکند، هیچ کاری از دستش بر نمیآید.
فقط گرد و خاک درست کردن بلد است، زن باید اهل تمیزی و نظافت و رُفت و روب باشد.
البته به ما گفتند یک چند تا از این جک و جانورها که نسلشان منقرض شده بود مثل خرس مازندران، سر و کلهاش پیدا شده است؛ گفتیم سریع معصومه را جای دیگر بفرستند تا نسل این زبان بستهها را کُمپِلت منقرض نکرده است.
دیروز آمد برایمان یک ظرف حلوای هویج آورد، گفتیم چه کسی مرحوم شده است؟ گفت کسی مرحوم نشده، این را برایتان تعارفی آوردم.
خوشحال شدیم، تعارف کرد؛ ما یک مقداری در دهانمان گذاشتیم، دیدیم پشت سرش محمود واعظی هی بال بال میزند و با دستش هی اشاره آسانسوری به گلویش میکند و زبانش را در میآورد، شصتمان خبردار شد که حلوایش مورد دارد، قورت ندادیم، در دهانمان نگه داشتیم و گفتیم: میلی ممهون، مسیار مُش مده مود.
وقتی که رفت بیرون ما هم حلوا را کِخَش کردیم، بعد محمود گفت که معصومه دست پخت ندارد، تازه حلوایش مزۀ بنزین هم میداد.
من نمیدانم چه کسی گفت که این را معاون امور زنان و خانواده کنیم، نه دست پخت دارد، نه راه و چاه بلد است و نه خانهداری، چه چیز خانواده را میخواهد تحکیم بخشد؛ الان که کلاً رفته توی نخ خانواده و مردان را از اساس مشکل زنان معرفی کرده؛ یا ربالعالمین فتیله طلاق را بالا نکشد، کارش هیچ حساب و کتابی ندارد.
عه دارد از اینور رد میشود، گمانمان باز اشتباهی آمده، بگذارید صدایش کنیم، معصومه؛ معصومه، عه معصومه با تو هستیم، از آنطرفی نرو، آنور انباری است، نه نمیشنود! ای داد بیداد!!!
محمود بیا نامه عزلش را بزن ما امضا کنیم، نه اول بیا این خاطره را تاریخ بزن، ما برویم بیاوریم او را تا نرفته توی انباری!
حسن روحانی/ 24 مرداد 96/ دفتر