به گزارش
بلاغ، رئیس جان سلام؛ خدا قوت، خسته نباشی، دلتنگت بودیم تا اینکه 19 فرمانت دستمون رسید. اولش که خوندیم، منو چنگیز چاخان و تفتیش خان و سلیمون کَل بَرات اینا یه شکم سیر گریه کردیم که بعد مدتها نامهنگاری، رئیس جان مارو قابل دونست و بهمون نامه نوشت.
موندگار خانم ما وقتی نامهتون رسید، تا گوسفند سر نبریم نذاشت ما درِ پاکت رو باز کنیم. با گوسفند قربونی یه شام حسابی درست کرد و کدخدای آبادی بالا و آبادی پائین و آبادی نوک تپه رو دعوت کردیم و تا صبح از خوبیهای شما حرف زدیم و تصمیم گرفتیم چطوری 19 فرمان شما رو اجرا کنیم.
راسته راستش چنگیز چاخان پیشنهاد داد برای اجرای این فرمان، هفت شب و هفت روز تو آبادیامون جشن بگیریم، شام و ناهار بدیم به مردم تا دعاتون کنن.
موندگار خانوم که با زنهای دیگه نشسته بود، گفت بهتره یه مدت ارزونی بشه تا مردم خوشحال بشن و رئیس جان به مراد دلش برسه، تازه براتون نذر هم کردن.
از دیشب جشنمون شروع شده، تفتیش خان یه مونوپاد و یه گوشیه با کلاس گرفته هی تو جشن سلفی میگیریم، بعدا عکساشو برات تلگرام میکنه. فقط تو فیلمش موقع تشکر مردم از شما، خر مَش رمضون انقدر عَرعَر کرد بیصاحاب مونده که جیگرش داشت پاره میشد، از همه صداهای تو فیلم فقط عرعر خر میاد.
تازه بنده خدا چنگیز چاخان رفت ساکتش کنه، حیوونِ خر فهم، یه جفتک زد تو صورتش جای ُسمش مونده، مجبور شدیم توی مابقی سلفیها، صورت چنگیز چاخان رو شطرنجی کنیم.
موندگار خانم خیلی زحمت میکشه، دیشب بهم گفت: رئیس جان حتما تو رو این سری استاندار میکنه، منم بهش گفتم اگه استاندار شدم، تو رو رئیس زنها میکنم.
با این همه زحمتی که ما تو چند تا آبادی برا انتخابات کشیدیم تا حالا، گت آقا جان منو مش رمضون و اوس صمد نجار، به ما چپ چپ نگاه میکنن و اصلا تو جشن نمیان. اوس صمد نجار که بهم میگه تو که از خواص آبادیها محسوب میشی چرا دیگه؟ نفهمیدم منظورش چی بود، تفتیش خان میگه احتمالا منظورش این بود که مثل سبزی و میوه، خواصِت زیاده!
توی جشن، هم به ما خوش گذشت هم به مردم. ننۀ جعفر قلی، از بس تو جشن خورد و خندید، سکته کرد، بردنش مریض خونه، موندگار خانم میگه این قضیه مشکوکه، برنامهریزی شده بود و پشتش یه سناریو کشتهسازی چیزی هست که رئیس جان خراب بشه، اما چنگیز چاخان میگه مردم از بس خوشحالن که ما بهشون توجه کردیم و میشینیم باهاشون درباره مشکلاتشون حرف میزنیم این جوری میشن، میگم رئیس جان بیا بیخیال بشیم، آمار کشته مردهها میره بالا، قبرستون ما جا واسه این تعداد میّت نداره، دیگه زمین هم نداریم مرده خاک کنیم.
حسن قصاب رو آوردیم کباب درست میکنه میده دست مردم، خودشم سلفی میگیره، براتون میفرستیم تو ستادتون ازش استفاده کنید، عکسهای خوبی میگیره خدایی. بچههای مدرسه رو هم گفتیم حتما بیان که از اون ور آقا مدیر 10 نمره به انضباطشون اضافه کنه، هماهنگ کردیم سربازها برگردن آبادی، تو جشن باشن از اون طرف یک سال کسر خدمت داشته باشن، در کُل پنجاه درصد OFF زدیم همه شاد شن، فکر کنم حراجی و ارزونی خوب جواب بده.
میگم رئیس جان بیا یه دور با هم دور آبادیها و محلات چرخ بزنیم، ملت رخ به رخ باهاتون آشنا بشن. اصلا نگران هزینشم نباش، والا از خدا که پنهون نیست، از شما چه پنهون، قراره همه هزینهها رو سرشکن کنیم بین اهالی، اون وقت جوری که خودشون نفهمن خرد خرد ازشون بگیریم، شما خیالت راحت باشه، گفتم یه دفعه ناراحت خرج و مخارجش نباشی.
منتظر جوابتم، فدات