محمدعلی بنیاسدی، هنرمند پیشکسوت و استاد دانشگاه معتقد است: تصویرگرِ جایزهبگیر داریم ولی تصویرگرِ بدنه نداریم، همه میخواهند تصویرگریِ فستیوالی، پیچیده با بارِ زیباییشناسیِ بالا کار کنند اما مخاطب خیلی وقتها شاید درکِ خوبی از آنها نداشته باشد.
کامپیوتر آفت تصویرسازی است/ تصویرگرِ جایزهبگیر داریم، بدنه نداریم
20 تير 1398 ساعت 16:20
محمدعلی بنیاسدی، هنرمند پیشکسوت و استاد دانشگاه معتقد است: تصویرگرِ جایزهبگیر داریم ولی تصویرگرِ بدنه نداریم، همه میخواهند تصویرگریِ فستیوالی، پیچیده با بارِ زیباییشناسیِ بالا کار کنند اما مخاطب خیلی وقتها شاید درکِ خوبی از آنها نداشته باشد.
به گزارش بلاغ،بیست و ششمین جشنواره هنرهای تجسمی جوانان ایران به دبیری «رضوان صادق زاده» در رشتههای هنری ارتباط تصویری (پوستر)، تصویرسازی، مجسمهسازی، خوشنویسی (نستعلیق)، طراحی، عکاسی، کاریکاتور (کارتون)، نقاشی، نگارگری (نقاشی ایرانی، گل و مرغ، تذهیب) از ۳۰ مرداد تا ۳ شهریورماه ۱۳۹۸ در استان ایلام برگزار خواهد شد.
این جشنواره به همت اداره کل هنرهای تجسمی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و موسسه توسعه هنرهای تجسمی معاصر هر سال به میزبانی یکی از استانهای کشور برگزار میشود و این دوره از جشنواره با شعار «نرسیده به درخت، دو قدم مانده به گل» پذیرای هنرجویان ۱۵ تا ۲۴ سال است.
جشنواره هنرهای تجسمی جوانان ایران در هر دوره کارگاههایی را در ۹ رشته اعلام شده برگزار میکند، سپس از میان آثار خلقشده، به داوری میپردازد و برندگان را اعلام میکند.
محمدعلی بنیاسدی در دوره پیشین جشنواره، مدرس کارگاه تصویرسازی و داور این رشته بود. او از اعضای هیأت مؤسس انجمن تصویرگران کتاب کودک و نوجوان و عضو هیأت علمی پردیس هنرهای زیبای دانشگاه تهران است. با این هنرمند پیشکسوت درباره تصویرگری و کم و کیف برگزاری رشته تصویرسازی در دوره پیشین جشنواره هنرهای تجسمی جوانان ایران گفتوگو کردیم.
* عموم مردم با شنیدن عنوان «تصویرسازی» به ذهنشان نقاشی یا نهایتاً کلاژ (تکهچسبانی) خطور میکند. برخی هم تصور میکنند تفاوت تصویرگری با نقاشی در سفارش سوژه است. یعنی موضوعی مطرح میشود و بعد از تصویرساز میخواهند برای آن موضوع یا کتاب تصویر بکشد. تصویرسازی را برای ما تعریف میکنید؟
سوالی که پرسیدید حداقل باید یک ترم دانشگاهی روی آنها صحبت شود و نتایجش یک کتاب شود. در حقیقت تصویرسازی ساختنِ یک نقشه یا یک تصویری است که بر مبنای یک متن کار شده است، حالا این متن میتواند نوشته شده باشد یا نانوشته باشد. برای اینکه هر چیزی نتواند در این قالب بگنجد و تعریف را دقیقتر بکنیم، فرض کنید میکلآنژ یک نقاشِ دورۀ رنسانس است که براساسِ متونِ مذهبی دارد سقف کلیسا را نقاشی میکند، پس بر اساس یک روایت دارد کار میکند. او دارد برای مخاطب کار میکند ولی سفارشدهنده هم دارد، اما همچنان نقاش است.
«تصویرسازی» نماینده یا شکلِ تصویریِ یک کلام یا یک نوشته یا جملات است
در حقیقت «تصویرسازی» نماینده یا شکلِ تصویریِ یک کلام یا یک نوشته یا جملات است.
تصویرگری پیچیدگیهای خودش را دارد، من معتقدم سبکِ تصویرگری خیلی تعریفِ دقیقی نخواهد داشت بلکه متنی که به شما میدهند، متن میتواند داستانهای معمولیِ روزمره باشد یا میتواند افسانه، علمی ـ تخیلی، تاریخی و ... باشد. وقتی این اتفاقات را تعریف میکنند، توضیحاتی هم میدهند، مثلاً فرض کنید میگویند آن شخصیت در خانههای هفتدری یا پنجدری زندگی میکرد. بنابراین در مقام یک تصویرگر آرام آرام میروید میبینید معماریِ این دوران و این بناها چگونه است؟ از روی آن قصه میتوانید تشخیص بدهید کلِ ماجرا در چه موقعیتِ زمانی میگذرد و برای آن راهحلهای مختلفی را پیدا کنید، مثلاً اینکه بدانید شکلِ لباسها و آرایش موها چگونه بوده؟
* شما از آن دسته اساتیدی هستید که در تصویرگری، بیشتر شیوه سنتی و دستی را میپسندید یا مثلاً با کامپیوتر هم مشکلی ندارید؟
ـ وقتی از وسایلِ دمدستمان استفاده میکنیم، برای ما در قالب ابزار مطرح میشوند. طبیعی است که هر چقدر این مسائل راحتتر طی شود، مهمتر است، ولی وقتی شما دارید در یک فضای آکادمیک دارید درس میدهید، باید قواعد و چارچوبها را بشناسید و به یک باره نمیتوانید آنها را کنار بگذارید. نه اینکه ما کشورِ در حال توسعه هستیم، بلکه در کشورهای جهان اول هم که ابزارِ اینچنینی (رایانهای) خیلی زود در دسترس مردم قرار گرفت، آنها هم در کارهای آکادمیکشان سعی کردند همین مسیر را پیش ببرند.
از رنگگذاریِ کامپیوتری چندان دلِ خوشی ندارم
من هم هر چند فعالیتم در تصویرگری خیلی کمرنگ شده است، اما قبلتر در سالهای گذشته طراحیهایم را جدا جدا میزدم و سپس با کمک کامپیوتر آنها را روی هم سوار میکردم. البته با شیوه خودم رنگ میکردم، چون از رنگگذاریِ کامپیوتری خیلی دلِ خوشی ندارم. قبل از اینکه با کامپیوتر آشتی کنم، با وسایل مختلف همین را بازسازی کردم مثلاً با دستگاه کپی این کار را کردم.
بنابراین کامپیوتر میتواند امکانات به ما بدهد. مثلاً برای زمینه که میخواهیم فضای مهآلود یا بافتهای خاصی داشته باشد، طبیعتاً کامپیوتر خروجی خوبی میدهد. در جهانی که ما در آن هستیم، روز به روز امکاناتِ دیجیتالی بیشتر میشود، اتفاقاتی دور از ذهنِ ما به وجود میآورد؛ مثلاً ۱۰ سال پیش چند شیوه را ـ مثلاً طراحی با قیچی ـ به دانشجویان میگفتم که انجام بدهند، اما جدیداً پشیمان شدهام، یعنی ممکن است ترم آینده که سر کلاس میروم، دیگر این مبحث را نگویم!
درحقیقت، ابزاری به نام کامپیوتر شکلِ فکر کردنمان را دستخوشِ تغییر میکند ـ نه لزوماً بهتر ـ به نظر من دارد کُندترش میکند، با اینکه با چند تلاش کوتاه، میتوانید چند تا تصویر داشته باشید! این موضوع آرام آرام دارد یک تنبلیِ ذهن به ما میدهد و در کارهایمان داریم خیلی یک شکل و شبیه میشویم.
یک وقتی در تمامِ لحظات دیدم بچهها دارند کم میآورند، بدترین شکلش این بود که من در کلاسِ دانشجویانِ ارشدم متوجه شدم که اکثرشان اصلاً اهل اتود زدن (کشیدن طرح کلی با مداد) نیستند. یکی از آنها گفت به جای اتود زدن پای کامپیوتر مینشینم، یک زمینه برای طرح در نظر میگیرم، یک شیء هم وسطش میگذارم و چند تا نوشته و تمام!
سالها پیش یک دوست دانشجویی برای من جملاتی از یک پژوهشگر و گرافیستِ کانادایی فرستاد که میگفت اگر از کامپیوتر استفاده کنیم، کارهایمان یک شکل میشود. یک بار در جمع تصویرگران نشسته بودیم، یکی پرسید: «چرا همۀ ما داریم شبیه هم میشویم؟» و یکی هم در پاسخش گفت: «چون همۀ ما داریم شبیه هم زندگی میکنیم.»
نمیخواهم حرفهای سهرابوار بزنم ولی هیچ کس دنبالِ کشفِ تازهای در تصویرگری نیست
نمیخواهم حرفهای سهرابوار بزنم ولی هیچ کس دنبالِ کشفِ تازهای نیست، حتی سبک و شیوه جدید هم نه، اینکه مثلاً همان فضایی که در آن هستم را بتوانم بهتر درک کنم. زمانی که بچه بودم در خانهمان و در باغِ پدربزرگم گلهای مختلفی را میدیدم، ولی سالهاست اگر شهرستان نروم دیگر مانند آن گلها را نمیبینم، پس من قرار است از کجا شارژ شوم تا شروع به کار کردن کنم؟ ممکن است کتابها و تصاویر هم در یک بخشی به من کمک کند ولی به من این فرصت را که خودم یک چیزی را کشف کنم، نمیدهد. بنابراین بزرگترین آفتِ من، همین رفتار و زندگیِ یکنواخت من خواهد بود و بعد میبینم به یک جایی رسیدم که دیگر کار پیش نمیرود!
تا وقتی که کامپیوتر به عنوان ابزارِ کمکی مطرح میشود، از آن استفاده میکنم و با آن دشمنی ندارم
کارهایی که زورم به آنها نرسیده که آنها را به خوبی تمام کنم، دارد زیاد میشود و این من را نگران میکند و من میفهمم مدتهاست که بیرون نرفتم! کلاس میروم، در کامپیوتر تصویر میبینم و این سیکل همینطور ادامه پیدا میکند؛ بنابراین تا وقتی که کامپیوتر به عنوان ابزارِ کمکی مطرح میشود، بخصوص جایی که توان ایجاد یک فضای خاص یا ادغامهای خاص را ندارم، یک کامپیوتر سریعتر جواب میدهد، از آن استفاده میکنم و با آن هیچ نوع دشمنی ندارم. چون خلاق بودن برای من مهم است، حالا به هر وسیله، هر ابزاری و هر شیوهای میشود آن خلاقیت را ثبت کرد و به نتیجه رساند.
* برداشت من این است که ما همه تکنیک را خوب یاد گرفتهایم ولی از آن طرف چون خلاقیتِ ما کم شده است، تنبل شدهایم یا نمیتوانیم متفاوت ببینیم. به خاطر همین ما همه تکنیکال هستیم اما بدونِ خلاقیت و به خاطر همین فضاها به هم نزدیک شده است. موافقید؟
تقریباً، اولاً شما وقتی میبینید یک سری نرمافزارهایی وجود دارند که هر آدمی ـ حالا تخصصش است یا نیست ـ میتواند با آن کار بکند و چیزی را تولید کند، این انبوهِ تولیدات، باعث میشود چند اتفاقی بیفتد؟ اولاً همه دارند شبیه هم میشوند، چون هر چیزی از جمله آن نرمافزار قابلیتهای خاصی دارد، مثلاً شما با یک لیوان میتوانید آب بخورید یا چای بنوشید، یعنی من نمیتوانم با لیوان کارهای عجیبی بکنم که تاکنون کسی نکرده است.
ما معمولاً فقط به ایدههای اولیه میپردازیم و چون در معرضِ تصویرهایی قرار گرفتیم که مدام دارد به ذهنِ ما هجوم میآورد، وسط آن گُم میکنیم که اصلاً چه کردهایم! و بعد هم این تنبلی باعث میشود بلافاصله به همان راهحلِ اولیه چنگ بزنیم و آن را ادامه بدهیم.
مطمئنم هیچ کدام از دانشجوهای ما حتی به اتودِ دهم هم نمیرسند!
مثلاً درباره پیکاسو که به تأیید تاریخ و هنر نابغه بوده است گفته میشود که برای یک تابلویش بیش از ۷۰۰ اتود زده است؛ آیا آدمی که نابغه باشد باید اینقدر اِتود بزند؟ اصلاً بگوییم ۵۰ تا اتود؛ من مطمئنم هیچ کدام از دانشجوهای ما حتی به اتودِ دهم هم نمیرسند! به نظرم یک مقدار خوشباوریم و همه هم فکر میکنیم در همان حرکتِ اول باید کارِ ما جواب بدهد. خیلی وقتها دوست دارم از دانشجوها سوال کنم که چه کسی به شما گفته در همان اولین بار باید موفق شوید؟
* بعضی از اساتید کارگاههای جشنواره تجسمی جوانان میگفتند پیش آمده که به دلیل قضاوت از روی پرینت یا اسکن اثر، دچار اشتباه شدهاند و وقتی هنرجو در جشنواره پذیرفته شده و کار کردنش را از نزدیک دیدهاند، متوجه شدهاند تواناییِ شخص در آن حد نبوده است. آیا در میان پذیرفتهشدگان بخش تصویرگری چنین موردی داشتید؟
میتوانم بگویم یک درصدِ ناچیزی را میگذارم برای اینکه بگوییم میتوانست بهتر باشد، چندین بار جشنواره سعی کرد راهحلهای متفاوتی را پیدا بکند که بتواند تقریباً به طور نسبی سالم حرکت کند ولی طبیعی است که شما مجبورید یک کلیتی را درنظر بگیرید، مثلاً وقتی به شما میگویند ۵۰۰ تا کار رسیده، و شما باید ۵۰ تا کار انتخاب کنید، شما مجبورید ۴۵۰ تا کار کنار بگذارید و برای آنها یک تعریف کلی داشته باشید.
خیلی وقتها تعریفی که از عدالت داریم، ممکن است دقیق نباشد، مثلاً میگوییم تا جایی که ممکن باشد از استانهای مختلف هنرجو انتخاب کنیم و وقتی یک تعادلی را حفظ میکنید، ممکن است کیفیت فدای کمیت شود. اما در مجموع حداقل ۹ نفر از ۱۰ نفری که انتخاب شدند، در شیوه شخصیشان میتوانند کاملاً حرف خود را پیش ببرند، حالا ممکن است یکی زمینههای تخیلیاش بیشتر باشد، یکی ساختارسازیاش.
بنابراین داریم سعی میکنیم که یک عدالت نسبی وجود داشته باشد ولی اینکه من بگویم این توانایی را دارم که قاطعانه تصمیم بگیرم، نه من اصلاً چنین توانایی را ندارم ولی دوستانی همراه من بودند که کمک کردند اتفاقِ تقریباً سالمی شکل بگیرد.
* در تصویرگری کدام استانها یا شهرها را میتوانیم بگوییم بهتر هستند؟
نمیتوانم بگویم ولی میدانم که در قم، در زنجان، در تبریز و یکی دو تا از شهرهای همجوار پتانسیلِ خوبی دارند، مثلاً یکباره یک معلمی میآید شروع به طراحی میکند و بچهها هم پیرامون او جمع میشوند، یا به خاطر وجود آن آدم و علاقمندیهایش و عشق و علاقهاش به کار، این اکیپ مدام گستردهتر میشود. به خاطر دارم دورانِ دانشجوییام در سمنان، آن زمان کسی فکر نمیکرد که شوقی که دور هم بودیم و مدام به همدیگر کمک میکردیم، اثرگذار شود و آن گروه بعدها برای خود دارای اسم و رسم شود.
* آیا میتوانیم بگوییم تصویرگری را یک هنرِ جنسیتپذیر است، از این منظر که چون لطافتِ طبع...
کلمۀ لطافت را به کار نبریم مثلاً اگر بگوییم قصهگویی را کلاً قدیمها مادرها داشتند و تعداد پدرانِ قصهگو کم است و جزء ویژگیهای مادربزرگها و پدربزرگهاست، نمیشود پدرها را در مرحلۀ پدربزرگی مستثنی کرد ولی من خودم هم متعجبم، هر چند دورانی که من درسخواندم، کفه ورودیِ خانمها سنگینتر بود یا الان در کلاسهای ارشد میبینید همگی خانمها هستند و فقط ۲ نفر آقا هستند.
تصویرگری هنری نسبتاً خاموش است، هم از نظر اقتصادی، هم از نظر شهرتسازی
تصویرگری هنری نسبتاً خاموش است، هم از نظر اقتصادی خاموش است و هم در جهت اینکه خودی بروز بدهیم، به ندرت شما خیلی سخت میتوانید در تصویرگری یک احترامِ همگانی جلب بکنید. طبیعی است شما فوتبالیستها را بیشتر میبینید تا بچههایی که کشتی کار میکنند.
ـ اتفاقاً الان بعضیها معتقدند چون تصویرگری ایران به یک سطح خوبی در جهان رسیده است و تصویرگران از شرکتهای خارجی سفارش کار میگیرند و دریافتشان هم ارزی است، وضعشان بد نیست. هرچند نسبت به تصویرگران خارجی مبلغ کمتری میگیرند. این قضیه در چند درصد از تصویرگران صدق میکند؟
اگر بخواهم وارد این مبحث شود، مبحثی طولانی است، چون تصویرگریِ جهان با آن چیزی که ما میگوییم تصویرگری تفاوت دارد، تصویرگر خیلی انسانِ مهمی است، در حدِ خودش مهم است. یعنی در یک کتاب، تصویر همانقدر حق دارد که نویسنده حق دارد که ناشر حق دارد، خب خیلی از تصویرگرها فکر میکنند آنها صاحب کتاب هستند و آنها به وجودآورنده هستند و آنها باعث تهیجِ مخاطب میشوند، به نظر میآید در هر صورت یک حلقهای از یک حلقۀ کلیتر است، دوم اینکه وقتی نشر ما خودش لَنگ است، این چرخه به سختی میچرخد، پس تصویرگر نمیتواند زندگیاش را بکند.
در یک کتاب، تصویرگر همانقدر حق دارد که نویسنده حق دارد که ناشر حق دارد
بنابراین باز میگویم قانون را برای عام مینویسند و نه برای خاص، یک آمار به من بدهید که تعداد تصویرگرهایی که دارند خارج از ایران کار میکنند، ۱. چند نفر هستند؟ ۲. در طول سال چند تا تصویر کار میکنند؟ ۳. چقدر دستمزد میگیرند؟
آیا این کلمات و جملات بازارگرمی است؟ آیا کشورهایی که ما میگوییم کشورهای پیرامون ما هستند؟ یا شما داری میگویید تصویرگریِ ایکس، مشکل بعدی این است ما تصویرگرِ جایزهبگیر داریم ولی تصویرگرِ بدنه نداریم، همه میخواهند تصویرگریِ فستیوالی کار کنند، یک فِریمهایی باشد خیلی پیچیده با بارِ زیباییشناسیِ بالا و مخاطب خیلی وقتها شاید نتواند با درکِ خوبی از کنار آنها عبور کند.
بنابراین جملات و سوالات و پیشفرضهایمان یک مقدار باید دوباره از اول گفته شود و نوشته شود، اینکه ارز میآورند و اینها، خشکبارِ ما بیشتر میتواند ارز بیاورد!
تصویرگری یکی از شاخههای گرافیک حساب میشود، مگر در هر شهری چند نفر تصویرگر داریم؟ آیا به همین نسبت، تولیدِ کتاب ما رشد کرده است؟ عمدهترینش برای من سوال است، آیا واقعاً ما اینقدر کتابخوان داریم؟ یک جایی لَنگ میزند، اینکه نمیخواهیم به اول برگردیم که مرغ بوده یا تخممرغ بوده، اینکه کتابخوانِ حرفهای نداریم و وقتی نداریم، بدنۀ نشر ما ضعیف است یا بسیاری از کارهایش وابسته به بودجه دولتی است.
کد مطلب: 396088