خداوند، پرتوى از يكى از مخلوقات خود را بر كوه ظاهر ساخت؛ نمونه اى از نيروى عظيم اتم و يا امواج مرموز و تكان دهنده يا صاعقه اى عظيم و وحشتناك كه كه بر كوه اصابت نمود و برقى خيره كننده و صدائى مهيب و وحشتناك و نيروئى عظيم از آن برخاست، آنچنان كه كوه به كلى از هم پاشيد و همه تقاضا كنندگان رويت، مدهوش بر زمين افتادند.
اما پس از به هوش آمدن، حضرت موسي (ع) تقاضاي توبه مي كند و خود را اولين مومن مي خواند در حالى كه گناهي مرتكب نشده بود؟ زيرا اگر اين درخواست را از طرف بنى اسرائيل مطرح كرده، عملى بر طبق ماموريت بوده است و انجام وظيفه نموده، و اگر براى خودش به منظور شهود باطنى سؤال كرده، اين هم كار خلافى محسوب نمى شود. اما از دو جهت مى توان اين سؤال را پاسخ گفت:
نخست اينكه حضرت موسى (ع) به عنوان «نماينده» بنى اسرائيل (شخصيت حقوقي) چنين درخواستى را مطرح كرد و باز در همين مقام و به همين صورت نمايندگى، تقاضاى توبه و اظهار ايمان نمود.
ديگر اينكه حضرت موسى (ع) اگر چه ماموريت داشت كه تقاضاى بنى اسرائيل را مطرح كند، ولى به هنگامى كه جريان تجلى پروردگار پيش آمد و حقيقت امر آشكار شد، مدت اين ماموريت پايان يافته بود، در اين موقع بايد به حالت نخست، يعنى قبل از ماموريت بازگردد، و ايمان خويش را ابراز دارد تا اشتباهى براى كسى باقى نماند.
بدين ترتيب در هر دو رويكرد پس از مشاهده و درك حقيقت معجزه شكافت كوه، لازم مي نمود حضرت موسي (ع) بلافاصله - به عنوان شخصيت محوري تقاضاي رؤيت- پيش قدم شود و از آن توبه كند و پس از اين ماجرا، خود را اولين مومن در ميان قوم خود بداند تا اجتماع اطراف خود را نيز به سمت پذيرش حقيقت گسيل بدارد.
منبع:
تفسير نمونه، ج6، ص 354- 359.