معرفی شهدای مدافع حرم

از عطر سيب تا پرواز دمشق

تاریخ انتشاريکشنبه ۱۳ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۷:۱۲
کد مطلب : ۲۷۹۷۹۷
اين‌جا خانه‌ی شهيد «مسلم خيزاب»، فرمانده‌ی گردان يازهرا(س) و اولين شهيد مدافع حرم لشكر 14 امام حسين(ع)، خانه‌اي كه اين روزها گنجينه‌اي باارزش و به‌نوعي كم‌نظير از همه‌ی دارايي‌هاي شهيدش را در خود جاي داده از قاب عكس‌هاي روي ديوار بگير تا خاكي كه همسرش مي‌گويد تربت مزار آقا مسلم است.
۰
plusresetminus
به گزارش بلاغ، سالی که گذشت شگفتی‌سازان زیادی داشت؛ از شهدای مدافع حرم گرفته که برای دفاع از حرم اهل بیت(ع) رنج و زحمت مبارزه در راه خدا و شهادت در غربت را به جان خریدند تا شهدای آتش نشان که جانشان را کف دستشان گرفتند و برای حفظ جان هموطنانشان به میان آتش و آوار رفتند.
 
شهید مسلم خيزاب
فرارسیدن سال نو و فرصتی که خدواند برای آغاز یک سال جدید در اختیار ما قرار داده است؛ بهترین زمان برای شناختن بیشتر این شگفتی‌سازان است. کسانی که عمری در میان ما زندگی کردند و حالا بهترین فرصت برای الگو گرفتن از سیره عملی آن‌هاست.
 
ماهنامه همشهری پایداری در ویژه نامه نوروز امسال در پرونده‌ای به معرفی تعدادی از شهدای مدافع حرم پرداخته است که ما نیز بخش‌هایی از آن برای آشنایی بیشتر مخاطبانمان با این شهدای گرانقدر بازنشر خواهیم کرد.  
 
شهيد مسلم خيزاب / اولين شهيد مدافع حرم از لشكر 14 امام حسين (ع) اصفهان

شهید مسلم خيزاب
 
از قديم گفته‌اند مهمان حبيب خداست و چه سعادتي از اين بالاتر كه تو در خانه‌ی يك شهيد، حبيب خدا شوي؛ خانه‌اي كه شايد از ساير خانه‌هاي شهدا كمي متفاوت‌تر باشد. آري! اين‌جا خانه‌ی شهيد «مسلم خيزاب»، فرمانده‌ی گردان يازهرا(س) و اولين شهيد مدافع حرم لشكر 14 امام حسين(ع)، خانه‌اي كه اين روزها گنجينه‌اي باارزش و به‌نوعي كم‌نظير از همه‌ی دارايي‌هاي شهيدش را در خود جاي داده از قاب عكس‌هاي روي ديوار بگير تا خاكي كه همسرش مي‌گويد تربت مزار آقا مسلم است.
 
دلبستگي‌هاي محمدمهدي
 
در و ديوار اين‌جا رهايت نمي‌كند؛ هر سمتي را كه بنگري نشانه‌اي از شهيد پيدا مي‌كني، ردپايي از عشق...! فكر و پيشنهاد ابتدايي گردآوري اين گنجينه با فرزند شهيد بوده و اين‌طور كه «اعظم رنجبر»، همسر شهيد خيزاب مي‌گويد به دليل وابستگي بسيار زياد محمدمهدي شش‌ساله به وسايل پدرش و اين‌كه عينا به زبان ميهن‌خواهي بوي بابا را از لباس‌ها و عكس‌هاي او احساس كند، عزم‌شان را براي جمع‌آوري وسايل آقا مسلم در قفسه‌هاي شيشه‌اي و تبديل خانه‌شان به موزه‌اي كه جاي‌جاي آن ياد شهيد را زنده كند، جدي‌تر مي‌كند.
 
يادگاري‌هاي يك مدافع حرم
 
جداي از ديوارها، ويترين‌هاي به ديوار تكيه داده‌ی خانه اما سهمشان از وسايل آقا مسلم بيشتر است؛ لباس رزم، لباس كاراته، انگشتر، ساعت، پلاك، حلقه‌ی ازدواج، تسبيح، سربند، تربت كربلا، دست‌نوشته‌ها، مدارك تحصيلي و حتي كارنامه‌هاي درسي و كارت‌هاي تشويقي معلمانش كه شايد از هفت، هشت‌سالگي شهيد باشند. هركدام از اين وسايل تو را به سالي متفاوت از دوران حيات شهيد خيزاب مي‌برد.
 
انگشتر آغشته به خون شهيد
 
با خاطرات اين گنجينه سرگرم شده‌ايم كه همسر شهيد خيزاب جعبه‌اي را به ما نشان مي‌دهد با انگشترهاي چيده شده‌ی آقا مسلم روي آن...! يكي دُر نجف، يكي عقيق يماني، يكي شرف‌الشمس و...! در اين ميان اما انگشتري كه نگينش سنگ مزار آقا امام حسين(ع) است و حالا به خون شهيد آغشته شده، حرف بيشتري براي گفتن دارد. او مي‌گويد: «پدرم چندسال پيش یک قالي ابريشمي به حرم امام حسين(ع) اهدا كرد كه به ازاي آن از طرف عتبه حضرت، يك انگشتر كه نگينش سنگ مزار آقا امام حسين(ع) بود به ايشان هديه داده شد. روزي كه آقا مسلم راهي سوريه بود، پدرم اين انگشتر را به ايشان داد تا حافظ و نگهدار او در اين سفر باشد.»حلقه‌هاي ازدواج‌شان هم كنار اين انگشترها در اين گنجينه نشسته‌اند. حلقه‌هايي كه روزي يادآور روز «وصال» بودند و امروز يادآور روز «فراق»؛ روزي كه حلقه‌ی متبرك شده به خون مسلم در لحظه شهادت را براي همسفر یازده ساله‌ی زندگي‌اش آوردند.
 
عطرهاي آسماني
 
هرچند عطرهاي مورد علاقه‌ی شهيد در كنار سجاده و مهر و تسبيح‌هايش جاي داده شده، اما اين‌جا عطر سيب بيشتر از هر عطري به مشامت مي‌رسد؛ به‌خصوص وقتي‌كه به نشانه‌هايي مي‌رسي كه تو را مستقيم مي‌برد تا بهشت، تا كربلا، تا دمشق! از تربت خاص آقا امام حسين(ع) كه هديه‌ی يكي از دوستان شهيد خيزاب به او بوده و علاقه‌ی ويژه‌اي به آن داشته تا كاشي‌هايي كه مي‌گويد آقا مسلم از حرم امام حسين(ع)، حرم حضرت ابوالفضل(ع) و حرم خانم زينب(س) آورده و حالا قسمت شده كه در كنار وسايلش جاي گيرند و تبرك گنجينه‌شان باشد.
 
فرزندي كه هديه بود
 
در گوشه‌اي از اين گنجينه اما عروسكي است كه شايد همخواني آن‌چناني با ديگر وسايلي كه آن‌جا مي‌بيني، ندارد؛ عروسكي كه به‌طور ويژه‌اي مورد علاقه‌ی آقا مسلم بوده و حتي در زمان زنده بودنش نيز ميان وسايلش جاي داشته است. همسر شهيد خيزاب از ماجراي شنيدني اين عروسك اين‌طور مي‌گويد: «سال‌هاي اول ازدواجمان بود كه من و آقا مسلم راهي سوريه شديم. آن زمان خبري از جنگ نبود. يك روز در حرم حضرت رقيه(س)، از فرط خستگي چند لحظه‌اي پلك‌هايم روي هم رفت و در عالم خواب ديدم سيد بزرگواري بچه‌اي هفت، هشت‌ماهه را به من دادند و گفتند اين بچه مال شماست و اسمش هم محمدمهدي است. وقتي از خواب بيدار شدم اين عروسك را در كنار خود ديدم. اول فكر كرديم مال بچه‌اي است كه آن‌جا جامانده. براي همين آقا مسلم توي حرم خيلي دنبال صاحب عروسك گشت ولي كسي را پيدا نكرد، تا اين‌كه يكي از خادمان به ما گفت اين عروسك هديه‌ی حضرت رقيه به شماست و ما هم آن را قبول كرديم. با وجود این تمام طول سفر ذهنم درگير آن خواب و عروسك بود تا اين‌كه گذشت و ما به ايران آمديم و من متوجه شدم مادر شده‌ام و چهارماه از بارداري‌ام مي‌گذرد و اين در حالي بود كه من قبل از سفر، هم آزمايش و هم سونوگرافي داده بودم، ولي خبري از بچه نبود. وقتي موضوع را با آقامسلم درميان گذاشتم خيلي خوشحال شد و باور قلبي داشت كه اين بچه هديه‌ی حضرت رقيه(س) در اين سفر به ما بوده است. گذشت و تولد فرزندمان با نيمه‌ی شعبان مصادف و با توجه به خوابي كه ديده بودم، اسم محمدمهدي براي او انتخاب شد. آقا مسلم مي‌گفت «محمد»اش مال ماه پيغمبر است و «مهدي»اش مال نيمه شعبان!»
 
ديدار يار
 
اما ارزشمندترين جاي اين گنجينه به اعتقاد همسر شهيد خيزاب جايي است كه تربت مزار آقامسلم روي يكي از چفيه‌هاي خودش قرار گرفته و با آن عطر شلمچه را حس مي‌كند؛ عطر طلاييه! او از ديدارشان با رهبر انقلاب هم مي‌گويد. از رزقي كه خدا نصيب‌شان كرد و بعد از شهادت آقامسلم راهي زيارت ايشان شدند و حالا قرآني كه به دستخط حضرت آقا متبرك و به خانواده‌ی شهيد هديه داده شده نيز در گنجينه‌ي شهيد دلبري مي‌كند. به گفته‌ی همسر شهيد خيزاب، يكي از خواسته‌هاي آقامسلم از خانواده‌اش اين بوده كه اگر من شهيد شدم و خواستند به شما هديه‌اي بدهند، بگوييد ديدار حضرت آقا!
 
شهید مسلم خيزاب

اگر برنگشتم
 
عكس هشت شهيد دوران دفاع مقدس روي ديوار خانه‌شان جاي گرفته است؛ خرازي، همت، كاظمي، تورجي‌زاده و.... همسرش مي‌گويد اين شهدا از شهداي مورد علاقه‌ی آقا مسلم بودند. قبل از اين‌كه راهي سوريه شود، خودش عكس آن‌ها را اين‌جا زد و گفت اگر رفتم سوريه و برگشتم، اين‌جا را نورپردازي مي‌كنم؛ ولي اگر برنگشتم، عكسم را هم پايين اين عكس‌ها بزنيد.
 
هميشه به يادتان هستم
 
باتوجه به شغلش زياد مسافرت مي‌رفت. گاهی مدتی طولاني كنار ما نبود اما عادتي كه داشت اين بود كه هروقت، هركجا مأموريت مي‌رفت، سنگ‌هاي ريز و رنگارنگ براي من هديه مي‌آورد. معتقد بود «اين‌ها را مي‌آورم تا مطمئن شويد كه من هميشه به يادتان هستم و حتي روي زمين هم به دنبال شما مي‌گردم.»
 
منبع : فردانیوز
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

قرآن، برای تنها تلاوت یا عمل؟
پنجشنبه ۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۰۰
فقـر و غنــا در اسلام
چهارشنبه ۵ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۰
پرستاران سر دو راهی خانه‌نشینی و تغییر شغل
سه شنبه ۴ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۲۳
آنچه خوبان همه دارند تو یک‌جا داری
يکشنبه ۲ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۷
وعده صادق، ضربه پشیمان‌کننده و پیشگیرانه
شنبه ۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۴