به گزارش
بلاغ، قدرتالله سورکی آزاد جانباز دوران دفاع مقدس و انقلاب اسلامی و همچنین نویسنده برتر حوزه دفاع مقدس در سال 1396 با حضور در دفتر پایگاه خبری بلاغ به مناسبت ایام دهه فجر، اظهار کرد: ما در قبل از انقلاب به کشاورزی مشغول بودم و بر حسب وظیفهای که بنده و بردار شهیدم ایرج داشتیم وارد جریان انقلاب شدیم و در بحران انقلاب 57 تشکیل کمیته دادیم که 10 قبضه اسلحه و 180 هزار تیر فشنگ در منزل داشتیم.
وی افزود: در 17 شهریور 57 برادرم در میدان ژاله سابق و میدان شهدای فعلی تهران مجروح شد و بنده هم با عوامل رژیم در شهر سورک درگیر شدم و هر دو افتخار جانبازی را به دست آوردیم که برادرم پس از مدتها در عملیات والفجر یک مقدماتی در فکه به شهادت رسید و ما هم توفیق پیدا کردیم که وارد تشکیلات سپاه شویم.
این جانباز دفاع مقدس خاطرنشان کرد: ما دو برادر بودیم که بر مبنای تفکر پدر و تربیت مادر، گرایش به اسلام داشتیم و بنا بر مطالعاتی که داشتیم و با مقایسه وضعیت مردم، رژیم و حکومت ما را وادار به این کرد که وارد جریان انقلاب شویم و میدیدیم که حق مردم ضایع میشود و ظلمهای حکومت نیز ما را وادار به ورود به این جریان کرد.
سورکیآزاد ادامه داد: ما در آن دوران و در قالب کمیته، در برخی مسایل اجتماعی، در آرام کردن جامعه در اعتراضات و اغتشاشات پس از انقلاب جهت پیشرفت انقلاب تا مدتها نزدیک سال 1358 فعالیت کردیم تا اینکه که رفته رفته سپاه تشکیل شد و با سازمان خودش در این مسائل ورود پیدا کرد که بنده هم در همان دوران وارد سپاه شدم.
وی در خصوص سوابق کاریاش پس از ورود به سپاه پاسداران، عنوان کرد: بنده در ابتدا در دادگاه انقلاب آغاز به کار کردم. بعد به کردستان رفتیم و خدا رحمت کند شهید صیاد شیرازی را، با ایشان و همچنین سرلشکر رحیم صفوی در سنندج افتخار آشنایی داشتیم. سپس برگشتیم به مازندران که جریانات گروهکهای شهری بود که آنزمان آنها حرکتهایی داشتند اما تا قبل هفتم تیر مسلحانه نبود و حرکتهایی علیه نظام داشتند، اما ما اجازه برخورد با آنها را نداشتیم تا اینکه جنگ تحمیلی آغاز شد و این افتخار داشتیم و به سرپل ذهاب بهعنوان فرمانده آن گروه رفتم. آنزمان در ساری گروهی تشکیل شده بود بهنام گروه شهید که افراد بسیار ورزیدهای، با درایتی نظیر سردار کمیل در آن حضور داشتند و ما پس از آن در این گروه فعالیت کردیم که در این گروه ضمن آرام کردن بحرانها نسبت به شناسایی هم اقدام میکردیم که این گروهکها به چه سمتی در حال حرکت هستند تا اینکه ماجرای تلخ هفتم تیر بوجود آمد و مبارزه گروهکها علنی شروع شد.
این جانباز دوران انقلاب اسلامی درباره فعالیت گروهکها در دوران ابتدای انقلاب، بیان کرد: فعالیت گروهکها در ابتدا قبل از مبارزات مسلحانه با تخریب چهرههای برجسته نظام نظیر شهید بهشتی و تبلیغات عوامل ملعون خود نظیر مسعود رجوی همراه بود تا افکار مردم را با ذهنیت منفی نسبت به عوامل انقلاب تخریب و بدبین کنند و از آنسو، عوامل خود را تبلیغ میکردند.
سورکیآزاد ادامه داد: گروهکها شهری و گروههکهای جنگل با هم متفاوت بودند. در شهر نیز گروهکهایی بودند که در ادامه وارد جنگل شدند. اینها منافقین بودند. چریکهای فدایی خلق بودند. البته چریکهای فدایی خلق به دو گروه اقلیت و اکثریت تقسیم شدند. اما از گروهکهای معروف شهری میتوان به رنجبران، اتحادیه کمونیستها و منافقین اشاره کرد.
وی متذکر شد: در ابتدا مردم این گروهکها را نمیشناختند و آنها با یک سری شعار مقدس بهدنبال اهداف نامقدس بودند. یادم هست آنزمان مسعود رجوی طی نامهای متقاضی دیدار امام(ره) شد که آنها به دنبال اهدافی بودند که اگر امام پذیرفت، چون مردم مشتاق دیدار امام(ره) بودند و تقریبا آنها با سازماندهی مردم، اینطور مانور میدهند که اینها یاران ما هستند و اگر نپذیرفت امام را زیر سوال میبریم که امام(ره) با درایتی که داشت به آنها پاسخ داد اگر اینها صداقت داشته باشند بنده خودم به دیدارشان میروم و تقریبا آن توطئهشان خنثی شد.
این فرمانده اسبق سپاه سوادکوه یادآور شد: گروهکها در قبل از هفتم تیر شروع به تبلیغات کردند که نتیچه چندانی نداشت و بر اساس مأموریتی که اینها را سران استکبارشان داشتند وقتی دیدند که در تبلیغات عملکردشان نتیجهای نداد، آمدند در مازندران بحرانی ایجاد کردند. مازندران هم در تأمین نیرو و پشتیبانی توان ویژهای داشت که خواستند آنرا تقلیل ببخشند و این شد که جنگ مسلحانه را شروع کردند، به این امید که مردم به آنها میپیوندند.
سورکیآزاد افزود: جنگل یک پناهگاه بود. آنها در قائمشهر توانستند با عوامفریبی نیرو جمع کنند و بر این مبنا تصور میکردند میتوانند سایر مردم حاشیه جنگل را نیز همراه خود کنند. لذا چون جنگل پوشش بسیاری داشت و از سویی دیگر از طریق جنگل میتوانستند راههای ارتباطی استان را مورد هجمه قرار دهند و با تأسی از الگوهای جنگهای چریکی آنها متصور بودند که میتوانند موفق شوند اما خیال خامشان با اعتقاد دینی مردم هرگز تعبیر نشد.
وی اظهار کرد: این گروهکها در شهر هم حرکتهایی کردند. جنگ مسلحانه، ترور و شهادت افراد بیگناه بخشی از فعالیت این گروهها بود که در مبارزات بچههای سپاه، گروه شهید با مدیریت شهید طوسی و یادی کنیم از شهید اسماعیل خلیلی، ما کمترین ضایعه را داشتیم. اینها در شهر با تشکیل خانههای تیمی و ترور نتوانستند با وجود سپاه موفق عمل کنند، لذا وقتی امنیت در شهر رو ندیدند، به سمت جنگل روانه شدند.
این جانباز و رزمنده دفاع مقدس خاطرنشان کرد: آنها در ابتدا برای آنکه وجود و هویتشان در جنگل را به مردم اعلام کنند چند تا عملیات انجام دادند. یکی از این عملیاتها، نفوذ در بسیج قائمشهر بود، شخصی به نام محسنپور در آنجا به عنوان یک تواب بسیجی نفود میکند، ردهها را طی میکند و به سمت مسئول شب میرسد، بعد 6 نفر را به شهادت میرساند و به جنگل فرار میکند و آنها این را یک موفقیت برای خود قلمداد کردند. یعنی احساس کردند از این طریق هویتی پیدا کردند.
سورکیآزاد ادامه داد: منطقه جنگلی میان سوادکوه و قائمشهر به لحاظ موقعیت استژاتژیک، وجود پلهای راهآهن، محور مواصلاتی به پایتخت و همچنین تنها مسیر انتقال سوخت ریلی نیروگاه برق نکا که بزرگترین منبع تولید برق کشور محسوب میشد، بسیار حساس بود و مکان مناسبی برای آنها بود جهت طعمه عملیاتی.
وی عنوان کرد: در آن زمان چهار گروه اصلی در مازندران فعالیت میکردند. بعد از جریان پاوه، اشرف دهقان و حرمتیپور که زن و شوهر بودند آمدند و گروهک چریکهای خلق اکثریت را اشرف با محوریت فعالیتهای سیاسی و گروهی دیگر را محمد حرمتیپور با عنوان گروهک چریکهای فدایی خلق اقلیت با محوریت مبارزات مسلحانه راهاندازی کردند که در ابتدا این گروه، از منطقه نور شروع کردند، بعد در پلنگان نور مستقر شدند. جاده هراز را بستند، دو نفر را به شهادت رساندند. در بهمن 1360 پایگاه شیرگاه را زدند، دو نفر را به شهادت رساندند. بعد جاده ساری – قائمشهر را بستند و سه نفر را به شهادت رساندند.
فرمانده اسبق سپاه سوادکوه اضافه کرد: رنجبران هم در منطقه توسکستان گلستان مستقر شدند. گروه بعدی اتحادیه کمونیستها بودند که در جنگلهای آمل مستقر شدند و تعدادشان از 180 نفر تجاوز نکرد. آنها ششم بهمن به آمل حمله کردند که با حضور مردم و مدیریت مسئولان وقت منهدم شدند. گروه بعدی گروه منافقین بودند که در رامسر فعالیت میکردند. بیشتر در منطقه جنگلی ساری، قائمشهر و سوادکوه بودند، پاسگاه هولار را زدند. حمله به فرمانده ژاندرمری وقت را انجام دادند. چند فعالیت محدود دیگر را هم انجام دادند که با کنترل و پوشش سپاه و نیروهای انقلاب، سرکوب شدند.
سورکیآزاد متذکر شد: اکثر سران این گروهها در آمریکا دوره دیدند. اهداف این گروهها یکی بود اما شیوه و روشهای گوناگونی داشتند.
وی اضافه کرد: پایان دقیق ماجرای جنگل در مازندران به سال 1363 بر میگردد که دیگر تمام آنها پاکسازی شدند.
این نویسنده برتر کشور در زمینه دفاع مقدس در خصوص علت نامگذاری اثرش به نام قنات و قنوت، گفت: در آن زمان کشت غالب کشت توتون بود که من و برادرم تصمیم گرفتیم این کشت را بهدلیل زیانش به سلامتی مردم تحریم کنیم و سپس با توجه به محدودیت مالی و کمآبی آن زمان که در سال 1351 بود، تصمیم گرفتیم چاه بزنیم. و ما هم برنج و پنبه کاشته بودیم و به آب زیادی نیاز داریم. ما به چند نفر گفتیم که بیایند قنات بزنند و دیدیم وضع مالی ما این اجازه را نمیداد و ما تصمیم گرفتیم که خودمان قنات بزنیم.
سورکیآزاد ادامه داد: خوب یک سری اطلاعات قبلی هم از چند بلد پرسیدیم. البته باید در هر 25 متر سرچاه میزدیم و پشت سرمان را برای استحکام چیزی بزنیم که بهدلیل محدودیت مالی این کار اساسی را انجام ندادیم و ممکن بود قنات فروبریزد و جفتمان در همانجا دفن شویم که سرانجام موفق به احداث قنات شدیم و به هر کسی که میگفتیم میگفت خدا شما را حفظ کرد و ما فهمیدیم خدا در پی این قنات ما را هم مورد توجه دارد.
رزمنده و جانباز دوران دفاع مقدس و انقلاب اسلامی در پایان با بیان اینکه این انقلاب چون نوری در قلب آنهایی بود که در جستجوی نور بودند، اذعان کرد: از جوانان امروز این خواهش را دارم که همانطور که پدر و مادر هویت شما است، این انقلاب هم هویت شما و این کشور است و شما هرگز این هویت را از دست ندهید تا بهعنوان انسانهای ارزشمند در این عالم محسوب شوید.