به گزارش
بلاغ،
حتما تا به حال پیش آمده که از خودتان بپرسید کاراکترهای محبوب سریالها و برنامههای تلویزیونی چقدر شبیه واقعیت زندگیشان هستند. آیا کاراکترها صرفا نقشهایی هستند بر اساس تصورات ذهنی نویسنده، یا رگههایی از زندگی و تجربه شخصی هنرمندِ ایفاگر نقش را هم با خود به همراه دارند.
برای یافتن پاسخمان تصمیم گرفتیم به سراغ یکی از عوامل و نقش آفرینان سریالی برویم که پس از پخش چهار سری از آن، به خوبی توانسته جای خودش را میان شب نشینیهای خانوادههای ایرانی باز کند.
اولین باری که برای قرار مصاحبه با او تماس گرفتیم، متوجه شدیم همان قدر صمیمی است که در نقش «هما» باورش کرده بودیم. همای دوست داشتنی پایتخت، همسر بازیگر سرشناسِ تئاتر سینما و تلویزیون، «امیر جعفری»، و مادری چهل و چهار ساله است که همیشه نگران پسرش «آیین» است و دوست دارد برنامههایش را جوری بچیند که بتواند ساعات بیشتری را با فرزندش بگذراند. او با اینکه ارشد تئاتر خوانده بازیگری را شغل خود نمیداند و معتقد است همواره باید بهترینها را گزینش کرد و موقعیتهای خوب، ارزش انتظار و در خانه نشستن را دارند و لزوما پرکاری موفقیت نمیآورد!
گپ صمیمی و کوتاه با ریما رامین فر بازیگر نقش «هما»ی سریال «پایتخت» را در ادامه میخوانید:
اگر از پایتخت فاصله بگیرید و بخواهید به عنوان ریما رامین فر و نه یکی از عواملِ آن، این سریال را در چند جمله نقد یا حتی تعریف کنید، ترجیح میدهید از چه بگویید؟میتوانم با اطمینان بگویم آنچه که خروجی پایتخت بود و به عنوان یک سریال دیده شده، حاصل نظرات جمعی و مشورتهای تمامی عوامل و بازیگران بود. هم آقای مقدم و هم آقای تنابنده واقعا به نظرات ما اهمیت میدادند و دوست داشتند که ما همان کاری را انجام دهیم که راضیمان میکند و باورش داریم. ما درباره تمام سکانسها نظر میدهیم و البته نظرات ما شنیده میشود؛ مثلا من در یکی از قسمتهای کار، سری دوم یا سوم سریال، که درباره نوشتن نامه به رئیس جمهور بود، نظرات متفاوتی داشتم و به دلیل همان نظرات ِمن و بحث هایی که کردیم انتهای آن قسمت، با اتفاقات چپ شدن ماشین پدر و .... آن ماجراها بعدا به وجود آمد و در واقع با آنچه که ابتدا نوشته شده بود، تفاوت داشت.
روند کار ما به شکلی نبود که از ابتدا متن نوشته شدهای باشد و هرگز امکان تغییر در آن نباشد و این اتفاق خوب ِ جمعی، از دلایل موفقیت کار است. پس نمیتوانم بگویم پایتخت با سلیقه من خیلی متفاوت بوده، چون من سر صحنه صاحب نظر بودم و اعمال سلیقه میکردم.
در یکی از گفتگوها از سختیهای پایتخت گفته بودید، با توجه به اینکه شما یک زوج هنری هستید، ممکن است تصور شود این اتفاقات به دلیل موقعیت کاری شما، عادی تر به نظر برسد؛ میتوان اینطور تصور کرد؟نه. واقعا پنجاه روز دوری از خانواده، غیر قابل تحمل است. به ویژه زمانی که یک مادر باشی. دوری از خانواده به ویژه برای یک مادر کابوس است. وقتی که یک بازیگر مجرد است دور بودن از خانواده برایش آسانتر است و وقتی هم که ازدواج میکند باز هم قابل تحمل است، همسرم میتواند شرایط کاریِ مرا درک کند و راحت تر می تواند کنار بیاید؛ اما وقتی مادر میشوی، دوری از خانواده در مدت زمان زیاد، عذاب آور است و من این را واقعا حس کردم. چون هر بچهای نیاز به رسیدگی و حمایت عاطفیِ مادر دارد و از او نباید توقع داشت که درک کند مادرش قرار است مدت ها از او دور باشد و حتی تهران هم نیست که بتواند او را حداقل ببیند، آن روزها هم به من و هم به آیین خیلی فشار میآمد و تحملش سخت بود. شاید به همین دلیل است که «آیین» فعلا علاقهای به زمینه کاریِ ما ندارد و سینما و هنر او را به یاد دوری و سختیهایی که این کار دارد میاندازد. البته ما هم برای او تصمیم گیری نمیکنیم چون شرایط جامعه ما به سمتی میرود که هر روز تاثیر پدر و مادر بر فرزندشان کمتر می شود، ما فقط میتوانیم راهنمایی کنیم و مشورت بدهیم و قطعا تصمیم نهایی با خود اوست.
همای پایتخت نماینده چند درصد زنان ایرانی است؟ خودتان رفتار، ویژگی ها و سبک زندگیِ هما را چه قدر قبول دارید؟به نظر من «هما» اتفاقا خیلی عمومیت دارد و میتوانم بگویم مثل همه زنان ایرانی است، مثل همه مادران و زنانی که در اطرافمان می بینیم و میشناسیم. تعریف «هما» به عنوان یک فرد واقعا سخت است، چون هویتِ هما درون خانوادهاش شکل میگیرد، یک هویتِ جمعی که حاصلِ در کنارِ همسر و فرزندان بودن است. او همیشه سعی دارد فضا را تلطیف کند، شادی بخش خانواده اش باشد، او با مهربانی اش و با گرمای وجودش فضای خانواده را به بهترین شکل مدیریت میکند، هما دنبال این نیست که فردیت خود را به اعضای خانواده اثبات کند، همین اندازه که در جمع خانواده هست و وجودش ضروری است و بودنش لازم، برایش کفایت میکند؛ این کاراکتر، تصویر واقعی همه زنان جامعه ماست که وقتی نیستند تازه متوجه میشویم چه نقش پررنگی دارند و در بودنشان متاسفانه، شاید خیلی به چشم نمیآیند و از آنها غفلت میکنیم. «هما» حتی زمانی که مسئولیت اجتماعی هم به عهده میگیرد، باز هم سعی می کند روال خانواده و وظایف او در خانواده به درستی پیش برود.
جایگاه خانواده برای شما چقدر اهمیت دارد؟خانواده برای من در اولویت اول است، این یک واقعیت است که به آن اعتقاد دارم و هرجا احساس کنم که کارم لطمهای به شرایط خانوادگیام میزند، در انتخابِ بین این دو، حتما ترجیح من خانواده ام است. من مثل همه مادران شاغل، وقتی سرکار هستم عذاب وجدان دارم، دور بودن از فضای خانه و پسرم اذیت کننده است و اینکه به دلیل کارم ممکن است در انجام وظایف همسری یا مادری کوتاهی کنم، برایم عذاب آور است. این احساسم را با یک خانم مشاور درمیان گذاشتم و جوابی که او به من داد این بود: "وقتی سرکار هستی به این فکر کن که اگر موفقیتی کسب می کنی، یا درآمد خوبی به دست میآوری یا شهرت یا هر جایگاه خاصی را، مطمئن باش که اینها فقط متعلق به تو نیست، بلکه متعلق به خانوادهات هم است و آنها حتما به تو افتخار خواهند کرد، پسرت سالهای بعد به تو افتخار میکند. پس فکر نکن تو از خانواده کم میگذاری برای هدفی دیگر، تو نماینده خانواده ات هستی برای کسب موفقیت یا هر عنوان دیگری که به دست میآوری."
این دقیقا حس من است و تمام آنچه که تا الان به دست آورده ام، متعلق به خانوادهام میدانم. با این وجود اگر حس کنم کارم به پسرم «آیین» و وظایف مادری ام لطمه شدیدی میزند، بازیگری برایم آنقدر مهم نیست که به هرقیمتی برایش پافشاری کنم و ترجیح میدهم مدتی کار نکنم.
یک زن با این نگاه میتواند در عرصه هنری موفق باشد؟موفقیت یک امر کاملا نسبی است و حتی به پرکار بودن یا کم کاریِ تو در این عرصه ربطی ندارد. مهم آن است که موقعیتهای خوب را انتخاب کنی و به بهترین شکل در آن موقعیتها ایفای نقش کنی. مهم این است که در مسیر باشی و آهسته و پیوسته گام برداری و از کار خودت راضی باشی، موفقیت از نظر من یعنی همین. مطمئن هستم وقتی اینگونه در این مسیر باشی موقعیت های بهتر حتما به سراغ تو میآیند.
از تجربه روزهایی که خانه دار هستید، بگویید؟ من بازیگری را شغل خودم نمیدانم. گاهی اوقات بازیگر هستم و گاهی اوقات خانه دار و از این اتفاق خوشحال هستم. ساعات در خانه بودن برایم لذت بخش است، چون بالندگی پسرم را میبینم و زمان بیشتری را برای در کنار او بودن دارم. این احساس خوبی است که به من آرامش میدهد و آرامش را باید از درون خودت پیدا کنی.
برای پایان گفتگو برگردیم به پایتخت و گروهی که همکارتان بودند، از تیم همکارانتان بگویید.آقای تنابنده واقعا سخت کوش است و نبوغ زیادی دارد. در کارش کم فروشی نمیکند و ارزش زیادی برای کارش قائل است. روحیه کار جمعی و انعطاف پذیری در رفتار او خیلی مشهود است و نظرات پارتنر برایش اهمیت دارد و میخواهد همه افراد گروه از این تجربه کاریِ مشترک راضی باشند. او با فضاهای اصیل خانوادگی و دغدغه های جامعه آشناست، در این فضاها زندگی کرده و این آدمها را میشناسد و فضاهایی را خلق میکند که تجربه شخصی اوست و بر مبنای تخیل و تصور نویسندگی کار نمیکند. به همین دلیل است که فضاها و کاراکترها ملموس هستند. او به تحقیقِ قبل از نگارش اعتقاد دارد. مثلا خاطرم هست در مورد شیرگاه یا جزیره قشم با آقای مقدم و عوامل دیگر چند بار سفر کردند تا این جزیره زیبا را با تمام ویژگی هایش، جزر و مد و طبیعت خاص و .... کشف کردند.
آقای مقدم هم روحیه ای جوان و تجربه گرا دارد و کار با مجموعه ایشان برای هر بازیگری پر از تجربه خواهد بود. آقای مقدم با توجه به تجربه کاری وسابقه اش هنوز انگیزه بالایی برای کار دارد و این عاملی است که باعث تشویق گروه میشود. ضمن اینکه با توجه به فشاری که کار روتین دارد هیچوقت از کیفیت کار نمی زند.
خانم غفوری، تهیه کننده، نیز خیلی با گروه همراه است و هرچه از او میخواهیم حتما در اختیار ما قرار میدهد و این همراهی کامل تهیه کننده بر خروجی کار تاثیر زیادی دارد.
باز هم میگویم با وجود اینکه کار خیلی سخت است به ویژه مسافت زیادی که ما از تهران دور هستیم، ولی رابطه خوب اعضای گروه به من انگیزه میدهد و کار را لذت بخش میکند.
پایتخت قطعا کاستیهایی دارد، ولی حاصل تلاش گروهی است که هیچ کدامشان اهل کم فروشی نیستند و برای کار و کیفیت خوب ارزش ویژه ای قائلاند.