تنکابن به معنای پایین تُنْکا است، شهری با دژی مستحکم که "دز تُنْکا"مینامیدند.
۰
به گزارش بلاغ به نقل از تنکابن24، تنکابن به روایتی به معنای پایین تُنْکا است و تنکا خود نام شهری بوده است که در سال (۷۸۹ ه.ق) ویران شد.
شهری با دژی مستحکم که "دز تُنْکا"مینامیدندش و گذری در هزارتوی تاریخ و نظری به نوشتههای تاریخی از بیخ و بن برکنده را به ما نشان میدهد.
طایفه مردها سیری کوتاه در منابع و مآخذ بهجای مانده از روزگاران گذشته به ما نشان میدهد، نخستین مردمانی که در این ناحیه میزیستند به "مردها یا آماردها" شهره بودند.
طایفهای که بسیاری از پژوهندگان آنان را ساکنان بومی این سامان، پیش از آمدن آریاییها به ایران میدانند.
"مردها" مردمانی دلیر و سلحشور بودند که به مردی، معنا میبخشیدند و همواره در برابر زورگویان خودمدار و پادشاهان خودکامه دلیرانه ایستادگی میکردند و در تیراندازی، قومی بهپای آنان نمیرسید.
اینان در دورههای حکومت مادها و هخامنشیان و اسکندر از سرزمین خود پاسداری کردند و در زمان اشکانیان، فرهاد اول (اشک پنجم) [۱۸۱ ق.م] بهقصد مطیع ساختن (مردها) و درهم شکستن شکوه و استقلالطلبیشان با لشکر فراوان به جانبشان تاخت.
وی در سرخود این خیال خام را میپخت که انبوه سپاهش ترس در جان (مردها) میافکند و آنان از بیم و هراس هیمنهی سربازانش سر تسلیم به آستان قدر قدرتیاش میسایند، اما (مردها) که استقلال را بیشتر از هر چیز دوست میداشتند و پاس آزادگی نگه میداشتند، چنان دلاورانه در این جنگ نابرابر ایستادگی کردند که جنگ سالها به طول انجامید. تا آنجا که فزونی لشکر اشکانیان به تسلیم مردها منجر شد.
پس از مطیع شدن، آماردها را به دربند خزر که با سر درهی خوار در شرق ورامین مطابقت میکند، کوچاندند و بعدازآن دیگر آماردها نتوانستند قدرتی کسب کنند.
تاپوران، دابویگان و طاهریان با افول ستاره بخت آماردها، اراضی آنان به تصرف تاپوران درآمد که به تعبیری نام طبرستان نیز از همین قوم عاریه گرفتهشده است و طبرستان عربی شده کلمه تاپورستان است، همچنین گیلها که از اخلاف کادوسیان شمرده میشدند با تضعیف موقعیت آماردها فرصت دریغ شده از خویش را غنیمت شمردند و برجای آنان تکیه زدند.
در قرن اولیه بعد از اسلام، حیطه تنکابن در دست دابویگان شاخهای از گاوبارگان که تختگاه آنان در فومن بود قرار داشت تا اینکه یک سال پس از شکست یافتن خورشید شاه آخرین بازمانده دابویگان، به دست عمربن العلاء و خودکشی او، پادوسبان پسر خورزاد (۱۴۵-۱۰۵ ه.ق) به گیلان لشگر کشید، آنجا را پس از تصرف به رویان ملحق ساخت.
در زمان مازیار پسر قارن، تنکابن به تصرف او درآمد و جزء مملکت او قرار گرفت. پس از کشته شدن مازیار (۲۲۴ ه.ق) طاهریان براین نقطه مسلط گشتند.
در عهد طاهریان، محمد بن اوس از سوی سلیمان بن عبدا... حکومت رویان و چالوس و کلار را بر عهده گرفت. او با همپشتی فرزند به آزار و اذیت مردم پرداخت و مالیاتهای سنگین از آنان میگرفت و چون ستم از حد گذشت و طاقت مردم رویان طاق شد، سیدی پارسا به نام محمد بن ابراهیم را نزد حسن بن زید گسیل کردند و آمادگی خود را جهت بیعت با وی اعلام داشتند. بدینسان نطفهی جنبش زیدیه در رویان بسته شد.
داعی پس از قبول رهبری از سوی داعی آنها توانستند عمّال خلیفه را با رشادتهای خویش به عقبنشینی وادار سازند (۲۵۲ ه.ق) که پسازآن طبرستان، گیلان و دیلمان جزء حکومت داعی قرار گرفت.
پس از وفات داعی (۲۷۰ ه.ق)، برادرش محمد بن زید هم چنان گیلان و طبرستان را تحت نظارت خویش داشت. پس از کشته شدن محمد بن زید (۲۸۷ ه.ق)، ناصرالحق اطروش توانست با همراهی گیل و دیلم در سال ۳۰۱ به طبرستان حمله برده، محمد بن صلعوک را در ناحیه آمل شکست دهد و حوزه فرمانروایی خویش را از سفیدرود تا آمل مسجّل گرداند.
پس از وفات ناصر پسرعمویش حسن بن قاسم ملقب به داعی صغیر به جانشینی او منصوب شد و هنگامیکه او به دست مردآویج زیاری کشته شد، علویان بعد از او چندان سیادت و امارتی نداشتند و تا سال ۳۰۸ رقابت بین نائریه و ناصریه در هوسم (رودسر) هم چنان وجود داشت. تا اینکه رقیب دیگری از شاخه دودمان علوی یعنی احمد بن الحسین المؤیّد با حمایتی که مردم گیل و دیلم از وی کردند توانست از هوسم تا ناحیه آمل را تحت تسلط خویش درآورد.
تختگاه او در لنگا بود که پس از وفات المؤیّد، او را در همانجا دفن و نوادههای او تا سال ۵۲۰ ه.ق و پیش از اقتدار سید رکابزن بر نواحی بر نواحی گیل و دیلم فرمانروایی میکردند.
پادوسبانان بعدازاین تاریخ، نواحی تنکابن و دیلمان تحت تسلط استنداران از شاخهی پادوسبانان قرار میگیرد. چنانکه استندار کیکاووس پسر هزاراسب از طرف شاه غازی رستم پسر علاءالدّوله باوندی به حکومت دیلمستان منصوب میگردد.
تنکابن در این زمان جزء منطقه رویان محسوب میشده است. پس از کشته شدن هزاراسب به دست اردشیر، حکومت رویان به زرّینکمر پسر جستان واگذار گردید و پس از او شرف الدّوله بیستون به حکومت رویان منصوب شد (۵۶۰ ه.ق) که در آن اوان مردم گیلان برآن شدند تا خود را از زیر تسلط او بیرون آورند که بیستون چنان شکست سختی به آنان داد که هرگاه صدای طبل در گیلان به گوش میرسید، آنان با ترس میگفتند که رستمداریان آمدند. استندار بیستون در سال ۶۲۰ درگذشت.
تا زمان فخرالدّوله شهرآکیم پسر نماور، دیلم و تنکابن جزء فرمانروایی استنداران محسوب میشد تا اینکه فرمانروایان گیلان مصمم شدند تا دیلم را از دست او به درآورند و به همین انگیزه با لشکریان بسیار به جنگ او رفتند و شهرآکیم ناچار شد تا حوزه نمکآبرود، عقبنشینی کند و ملوک گیلان نتوانستند از آن نقطه جلوتر بروند (۶۴۰ ه.ق) و نمکآبرود در آنوقت مرز جدید گیلان و رستمدار قرار گرفت.
کیاییان پس از مرگ شهرآکیم (۶۷۰ ه.ق) حدومرز بین گیلان و رستمدار گاهی دچار کموزیاد میشد. چنانکه نصیرالدّوله شهریار پسر شاه کیخسرو، حیطه فرمانروایی خود را تا دیلمان - گرجیان و تنهیمجان (تمیجان) وسعت داد.
اما بهطور یقین آنچه را که از متون تاریخی میتوان استنباط کرد، حدومرز گیلان و رستمدار در قرنهای هشت و 9 و 10 در زمان حکومت کیاییان در تنکابن و گیلان، همان نمکآبرود بود، چنانکه سید ظهیرالدّین مرعشی در ذکر احوال کیانیان چندین جا بهطور مستقیم از این حدومرز نام میبرد.
از آن جمله فرستادن تیمور سردارانش را در زمان سید هادی کیا به نزد وی برای دستگیری اسکندر شیخی و یا ماجرای فرار سید نصرالدّین در قرن 9 و آمدن او به تنکابن و نیز حمله به ملک کیومرث به سر حدّ تنکابن براثر مخالفت با کیاییان و مواردی دیگر ازایندست.
صفویان در عصر حکومت صفویان، تنکابن جزئی از گیلان شمرده میشد و مذهب زیدیّه که تا ابتدای حکومت صفویه در این ناحیه رواج داشت، جای خود را به مذهب امامیه میدهد.
حکام صفوی تنکابن عبارت بودند از :
۱ - شرف الدّین علی بدلیسی (۹۸۱-۹۷۴).
۲ - الوند سلطان بن حسینخان فیروز جنگ (۱۰۰۶)
۳ - حیدر سلطان قوی حصارلو (۱۰۰۴) که بار دیگر در سال (۱۰۳۸) به حکومت رسید.
زندیّه در زمان زندیه حکومت تنکابن به مدت ۶ سال زیر فرمان ابراهیمخان عمارلو بود و بعد از او رستم خان عمارلو حاکم این ناحیه شد. پس از چندی مهدی خان خلعتبری، بزرگ طایفه خلعتبری بهاتفاق یکی از اهالی نشتا و تنی دیگر از گلیجان به نمایندگی از سوی مردم به تنگ آمده از ظلم و ستم خاندان قوی اصلو بهقصد دادخواهی نزد کریمخان زند رفتند. نتیجه این دیدار دریافت لقب خانی از جانب کریمخان و دستاورد دیگر این سفر برای مهدی خان خلعتبری، موروثی شدن حکومت بر تنکابن در خاندان وی بود.
مهدی خان بعدها با گردش زمانه و برگشتن بخت از خاندان زندیّه، از هواخواهان سرسخت آقا محمدخان شد و هنگامیکه محمدخان برای سرکوب هدایت ا... خان گیلانی که بر او یاغی شده بود، سپاهی به این سامان گسیل کرد، مهدی خان نیز با افراد زبده خود به لشکر آقا محمدخان یاری رساند. این عمل سببساز کینه و عداوتی سخت میان ساکنان رشت و اهالی تنکابن گردید و مهدی خان چاره را در جدایی تنکابن از گیلان یافت. پس از خان قاجار خواستار انضمام تنکابن به مازندران شد که با موافقت وی تنکابن از گیلان منتزع و به مازندران ضمیمه شد.
محال ثلاث همچنین حکومت بر کلار ستاق و کجور به او واگذار شد که مجموعه سه ناحیه تحت حکومت وی، از آن زمان به "محال ثلاث"معروف شد و مرکز ولایت تنکابن در عهد قاجار، خرمآباد بود.
محدوده محال ثلاث در بادی امر، از حدود طبیعی و همواره ثابت آن در شمال، دریای مازندران و در جنوب، رشتهکوههای البرز، از شرق به رویان یا علمده ختم میشد که آن زمان جزئی از نوشهر محسوب میگردید و از غرب به پل رود (پیله رود) که رودی است در غرب شهر کلاچای و جاری در شهرستان رودسر، میرسید.
این مرز جغرافیایی بعدها از جانب غرب دستخوش تغییر گردید و بهجای پل رود، رودخانه سرخانی یا سامان رود واقع در غرب رامسر مرز محال ثلاث با گیلان تعیین شد. حدومرز بیانشده در شرق تا سال ۱۳۲۵ هم چنان به قوت خود باقی است.
در این سال کجور و کلار ستاق به مرکزیت نوشهر بنا بر تقسیمات جدید کشوری از تنکابن جدا و درنتیجه سامان شرقی تنکابن به رودخانه نمکآبرود ختم شد. همچنین محدوده غربی تا سال ۱۳۵۷ هم چنان پابرجا بود. در این سال و به دنبال انقلاب اسلامی، شهرستان رامسر نیز علم استقلال برافراشت و تنکابن از جانب غرب کوچکتر شده، مرزش به رودخانه چالکرود رسید و این محدودهای است که تا حال باقیمانده است.
یعنی حدودوثغوری که از شرق به رودخانه نمکآبرود ختم میشود و از غرب به رودخانه چالکرود و شمال و جنوب آن به یمن طبیعت تغییرناپذیر دریا و کوه، کماکان بیتغییر باقیمانده است.